روایتی است مستند از زندگی شهید منا محمد رحیم آقایی پور شهید آقایی پور مدتها بهعنوان دیپلمات و سفیر ایران در کشورهای لیبی، فرانسه و اسلوونی حضور داشته و در واقعه منا سال 1394 به شهادت رسیده است. یکی از ویژگیهای کتاب «سفیر ما در بهشت» این است که نویسنده، فرزند شهید آقاییپور بوده و سالها از نزدیک در کنار شهید زندگی کرده و بهخوبی باشخصیت، روحیات و ریزهکاریهای رفتاری شهید آشنا بوده است. او در این کتاب زندگی پدر خود را بهصورت کاملاً مستند برای مخاطب بیان میکند.
محمد رحیم آقایی پور بهعنوان دیپلمات و سفیر ایران در کشورهای مختلف حضور داشته و در حادثه منا به شهادت رسیده است. نویسنده کتاب، فرزند شهید آقاییپور بوده و سالها از نزدیک در کنار شهید زندگی کرده و بهخوبی باشخصیت، روحیات و ریزهکاریهای رفتاری شهید آشنا بوده است. این کتاب بهصورت مستند روایت شده است.
از زبان نویسنده: «کتابی که پیشرو دارید، کتاب خاطرات ابوی بزرگوار اینجانب است که عمری تصور میکردیم کارمند وزارت امور خارجه است و بهمرور فهمیدیم در همان وزارتخانۀ مزبور صاحب مقامات است و کمکم سفرها رفت و ما را هم برد و دیپلمات شد و سفیر شد و روزی هم سفر حج رفت و دیگر برنگشت و اشک و آه بهضمیمه است!»
خلاصه کتاب سفیر ما در بهشت
فصل اول کتاب شامل: آقای بابانفسی،
فصل دوم: آقای لقمان،
فصل سوم: آقای فرزند،
فصل چهارم: آقای عاشق،
فصل پنجم: آقای حاتم،
فصل ششم: آقای حاتم،
فصل هفتم: آقای سفیر،
فصل هشتم: آقای کاتب،
فصل نهم: آقای حاجی،
فصل دهم: آقای شهید است.
کتاب طوری است که کسی اگر بخواهد تو را در نقش همسریات بشناسد، فصل آقای عاشق را بخواند؛ در نقش فرزند بودنت بشناسد، فصل آقای فرزند را بخواند؛ در نقش پدریات بشناسد، فصل آقای بابانفسی را بخواند؛ در نقش همکار بودنت بشناسد، فصل آقای سفیر را بخواند؛ در نقش بندگیات بشناسد، فصل آقای عابد را بخواند؛ و اگر میخواهد اوضاع مالیات را بداند، فصل آقای حاتم تایی را بخواند دیدگاههای تربیت را بداند آقای لقمان را بخواند وسعت دلت را بداند،
آقای کاتب را بخواند روایت حج آخرت را بخواند، آقای حاجی را بخواند و اگر میخواهد از کارهای الانت خبردار بشود آقای شهید را بخواند و البته که همه این فصلها در عین جدا بودن به طرز عجیبی به هم ربط دارند.
پیامکهایت را یکییکی آوردند. عکسهایت را. ویدئوها را. همهٔ گالری گوشیات تکبهتک میآمد جلوی چشمانتر همه و باز میشد. تمام پیامها... همه چیز دنیای مجازیات بابا. همه چیز! نفسم تنگ شد، از حلقهٔ آدمهای دور لپتاپ آمدم بیرون و خودم را انداختم روی مبل. وسط اشکهایم با خودم میگفتم من اگر یک روز نباشم و این همه آدم دور گوشی و همهٔ دنیای مجازی من جمع شوند، مثل الان بابا دلشان میلرزد و میبارند یا چپچپ بهم نگاه میکنند؟ کاش شبیه شما باشم بابا! کاش...
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir