در یک غروب لطیف و خنک، فلیکس به ماری میگوید که دارد میمیرد و به همین دلیل ترجیح میدهد که آن دو رابطهشان را باهم قطع کنند. داستان مردن اینگونه آغاز میشود. ماری که بهشدت احساس شور عاشقانهای در دل دارد تصمیم میگیرد که همراه فلیکس بماند و امیدش را از دست ندهد. این تصمیم برای فلیکس هم بسیار ارزشمند است. آن دو تصمیم میگیرند سفر کنند و استراحت و زمان را به خوشی بگذرانند. ولی ماجرا به همین سادگی تمام نمیشود. مرگ یا بهتر است بگوییم آشکار شدن مرگ، سایهاش را بر زندگی آن دو میاندازد. آرامآرام سؤالهایی در ذهن فلیکس و ماری شکل میگیرد که در ابتدا وجود نداشت؛ آیا ماری واقعاً مرا دوست دارد؟ انگیزهٔ اصلی ماری از اینهمه محبت چیست؟ آیا فلیکس هیچگاه خوب میشود؟ آیا … مردن داستانی است دربارهٔ پایان. پایان عشق، پایان دوستی و در یککلام پایان رابطه. آرتور اشنیتسلر این داستان را زمانی نوشت که سیساله بود و هنوز کسی او را «تالی زیگموند فروید» به شمار نمیآورد. داستان بلند مردن یکی از نخستین داستانهایی است که به زبان آلمانی با نگاهی روانکاوانه نوشتهشده است.
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir