شنیتسلر به همان نسبت که پزشک خوبی است، نویسندهای توانا نیز هست. توانایی او در ادغام سبکهای متفاوت ادبی تجلی مییابد. موضوع موردعلاقهٔ او، مانند دوستش فروید، روانشناس است. گرچه پزشکی و شعر در روح او باهم در ستیزند، اما فقط نویسندهای که درعینحال پزشک هم باشد، توان خلق چنین آثاری را دارد. او با شیوهای بدیع و دقتی موشکافانه، خواننده را به تاریکترین زوایای روح قهرمانان داستانهایش میبرد و پرده از ناگفتهها و بگومگوهای درونی آنان برمیدارد. شخصیتهایی که بین درون و بیرونشان، بین خود واقعیشان و صورتکی که بر چهره زدهاند، سرگرداناند.
گریز به تاریکی داستان یک بیمار است؛ اما این بار «بیماری روانی». شنیتسلر این داستان بلند ترسناک را در سال 1909 نوشت. وی ادعا میکند که این داستان را تحت تأثیر ترس خود از دیوانگی و اندوهی که به خاطر پیشبینی آن احساس میکرده، نوشته است. در این داستان ما شاهد سقوط تدریجی مرد چهلوسهسالهای به دنیای شیفتگی بیمارگونه و اوهام هستیم. در اینجاست که نویسنده دقت شگفتانگیزی در مشاهدات بیماریهای روانی از خود نشان میدهد. بازهم گفتوگوهای درونی روبرت با خودش به ما اجازه میدهد احساسات غیرقابل بیان، افکار و خیالپردازیهایش را بشنویم و درون او بشناسیم و از این طریق عذاب روحی او را درک کنیم.
این داستان دربارهٔ روابط دو برادر است. اشارهٔ روبرت به این مسئله که: «رابطهٔ دو برادر نزدیکترین رابطهٔ بشری است» ممکن است در نظر اول قدری گستاخانه بنماید؛ اما نویسنده این رابطه را، رابطهای بهویژه عمیق و اساسی میشناسد. در داستان «جرونیموی کور و برادرش» که در سال 1900 به چاپ رسید، شنیتسلر از نو رابطه بسیار نزدیک دوب رادر و جنبههای مختلف آن، از قبیل عدم اعتماد، محبت، نفرت، تردید، ترس و تقصیر را توصیف میکند. «گریز به تاریکی» از داستان «جرونیمو» تیرهتر ترسیمشده است.
شنیتسلر روی این داستان بیش از داستانهای دیگر وقت صرف کرد و چند بار آن را دوبارهنویسی کرد. این داستان تا سال 1931 که تاریخ مرگ اوست، به چاپ نرسید.
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir