کتاب «بنویس من زن عرب نیستم» ترجمهای از سمیه آقاجانی است که مجموعهای از داستانهای تأثیرگذار و عمیق از زنان نویسنده عرب را در بر میگیرد و به انتخاب وی گردآوری شده است. این اثر شامل داستانهایی از نویسندگان برجسته و شناختهشدهای همچون غاده السمان، حنان الشیخ، آمال مختار، علویه صبح، رضوی عاشور، هیفاء بیطار، لیلی عثمان، فاطمه یوسف العلی، هدی برکات و عالیه ممدوح است که از کشورهای مختلف عربی مانند سوریه، لبنان، مصر، کویت و تونس به نگارش درآمدهاند.
عنوان مجموعه، برگرفته از داستانی به همین نام نوشته غاده السمان است که به زیبایی و عمق احساسات زنان عرب پرداخته و محدودیتها و محرومیتهای آنان را به تصویر میکشد. در این کتاب، داستانهای متنوعی از جمله «همسال بهشت»، «غریبهای که به من شطرنج آموخت»، «بوی زن، بوی شهر»، «سواریهای خانم ر.»، «یک مادر»، «صدا زنده میماند»، «سومی... آه»، «الگرو» و «پانوشتهایی برای خانم ب» گردآوری شده است. داستانهای این مجموعه به بررسی مسائل مختلفی از جمله حق و حقوق زنان، تنهایی، ازدواج، جنگ و مهاجرت میپردازد و در فضای قصهها، غم و اندوه زنان، تبعیض و جرقههایی از شادی و امید به وضوح قابل مشاهده است. نویسندگان این آثار با دیدگاه انتقادی به مسائل اجتماعی و فرهنگی پرداخته و ضعف سیستم قانونگذاری پیرامون حقوق زنان و عدم به رسمیت شناختن حقوق آنان به عنوان مادر و همسر را به چالش میکشند.
کتاب «بنویس من زن عرب نیستم» به ویژه به علاقهمندان به ادبیات معاصر عربی، پژوهشگران حوزه زنان و مطالعات اجتماعی، و همچنین خوانندگانی که به دنبال درک عمیقتری از چالشها و تجربیات زنان عرب هستند، پیشنهاد میشود. این اثر میتواند به عنوان منبعی غنی برای کسانی که به مسائل حقوق زنان و تبعیضهای اجتماعی توجه دارند، مورد استفاده قرار گیرد و به درک بهتر از شرایط زندگی زنان در جوامع عربی کمک کند. با مطالعه این کتاب، خوانندگان میتوانند با داستانهای عمیق و تأثیرگذار آشنا شوند و از تجربیات و احساسات زنان عرب بهرهمند گردند. این اثر نه تنها به ثبت تاریخ و فرهنگ این زنان میپردازد، بلکه میتواند الهامبخش نسلهای آینده باشد و به آنها کمک کند تا با ارزشهای انسانی و اجتماعی آشنا شوند و از این تجربیات در زندگی خود بهره ببرند. در نهایت، «بنویس من زن عرب نیستم» یک اثر مهم و تأملبرانگیز است که میتواند به درک عمیقتری از هویت و چالشهای زنان عرب کمک کند و صدای آنها را به گوش جهانیان برساند.
شهرهای بسیاری را دیدهام، اما هنوز سنگ بیروت را به سینه میزنم. آری، بیروت و خیابانهایش را میپایم، پوشیده از زبالهها و آدمهایی که بهتر است بیسرشماری زندگی کنند. داستان جوانان دیروز این شهر که پیکرشان بر دوشها افتاده بود مرا از هوش میبرد. اما من... تا امروز بیروت هیچ وعدهای به من نداده است... زور این شهر بر هر وعدهای میچربد و هر که را دست خالی و معمولی و بیسلاح باشد با هیاهو و تنهایی کیفر میدهد. ما کمک کردیم بیروت سرپا بماند. ماندن کار بیروت است، چون ما را خوب نمیشناسد، مایی که شکستها شیرهی جانمان را کشیدهاند.
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir