کتاب ریچارد سوم یکی از نمایشنامههای تاریخی و تراژیک او است که داستان به قدرت رسیدن و سقوط ریچارد سوم را به تصویر میکشد. این نمایشنامه به عنوان یکی از پرشخصیتترین آثار شکسپیر شناخته میشود و ماجراهای آن در اواخر قرن شانزدهم میلادی اتفاق میافتد. ریچارد سوم، برادر کوچکتر ادوارد چهارم، با استفاده از حیله و خیراندیشی، به قدرت میرسد. او برای رسیدن به تاج و تخت، برادرش جورج را به قتل میرساند و پسران ادوارد چهارم (ملقب به شاهزادههای برج) را نیز میکشد. سرانجام، ریچارد سوم در نبرد با هنری تودور کشته میشود و سلسله پلانتاجنت به پایان میرسد. این نمایشنامه به مضامین قدرت، شرارت، و سقوط یک حاکم ظالم میپردازد. ریچارد سوم به عنوان یک شخصیت پیچیده و شرور به تصویر کشیده شده است که با استفاده از زبان و حیلهگری، دیگران را فریب میدهد. این نمایشنامه بر اساس وقایع تاریخی نوشته شده است و به عنوان یکی از محبوبترین آثار شکسپیر شناخته میشود. ریچارد سوم به عنوان یکی از اولین شخصیتهای اصلی شکسپیر است که به عنوان یک ضدقهرمان به تصویر کشیده شده است. این شخصیت تحت تأثیر آرای نیکولو ماکیاولی در کتاب شهریار قرار دارد. خواندن ریچارد سوم را به کسانی که به ادبیات کلاسیک، تاریخ انگلستان، و نمایشنامههای تراژیک علاقه دارند، توصیه میکنیم. این کتاب برای درک بهتر از قدرت و شرارت در تاریخ و ادبیات بسیار مفید است.
در نمایشنامه ریچارد سوم روند به قدرت رسیدن و سقوط ریچارد سوم با جزئیات به تصویر کشیده شده است. این داستان، ترکیبی از جاهطلبی بیرحمانه، حیلهگری و پیامدهای اخلاقی اعمال شرورانه را نشان میدهد. ریچارد، که برادر کوچکتر شاه ادوارد چهارم است، از ابتدا قصد دارد تاج و تخت را تصاحب کند. او با استفاده از حیله و دسیسه، برادرش کلارنس را متهم کرده و او را به زندان میاندازد. سپس با کمک قاتلان اجیرشده، کلارنس را به قتل میرساند. پس از مرگ ادوارد چهارم، ریچارد برای حذف مدعیان تاج و تخت، دو پسر جوان ادوارد را در برج لندن زندانی کرده و آنها را در خواب به قتل میرساند. این اقدام یکی از مشهورترین و شرورانهترین جنایات او است. ریچارد با کمک دوک باکینگهام، مردم و اشراف را متقاعد میکند که او بهترین گزینه برای پادشاهی است. او در ظاهر از پذیرش تاج خودداری میکند اما در نهایت آن را میپذیرد، نشاندهنده مهارت او در فریبکاری است. ریچارد تمامی مخالفان خود را یکی پس از دیگری حذف میکند، از جمله لرد هیستینگز و حتی همسر خود، آن نویل، تا موقعیت خود را تقویت کند. پس از رسیدن به قدرت، ریچارد به دلیل جنایات بیشمارش حمایت اشراف و مردم را از دست میدهد. حتی متحدان نزدیکش مانند دوک باکینگهام علیه او شورش میکنند. هنری تودور (بعداً هنری هفتم)، که مدعی تاج و تخت است، ارتشی را علیه ریچارد تشکیل داده و در نبرد تاریخی بوسورث با او روبرو میشود. شب قبل از نبرد، ارواح قربانیان ریچارد در خواب به او ظاهر شده و او را نفرین میکنند. این صحنه نشاندهنده وخامت روانی و انزوای او است. در نبرد بوسورث، ریچارد شکست خورده و کشته میشود. جمله معروف او «یک اسب! یک اسب! پادشاهیام برای یک اسب!» نمادی از ناامیدی او در لحظات پایانی زندگیاش است. پس از مرگ او، هنری تودور تاجگذاری کرده و سلسله تودورها آغاز میشود. نمایشنامه ریچارد سوم نشان میدهد که جاهطلبی بیرحمانه و اعمال شرورانه سرانجام به سقوط فرد منجر خواهد شد. شکسپیر با خلق این شخصیت پیچیده، اهمیت اخلاقیات و پیامدهای قدرتطلبی غیرمنصفانه را برجسته کرده است. برخی از زنان به طور غیرمستقیم در سقوط او تأثیرگذار بودهاند. لیدی آن: او همسر ریچارد سوم است و اگرچه در ابتدا به او وفادار است، اما در نهایت به دلیل جنایات او از او فاصله میگیرد. این فاصلهگیری نشاندهنده این است که ریچارد سوم از حمایت نزدیکان خود نیز محروم شده است. ملکه الیزابت وودویل: او مادر شاهزادههای برج است و پس از قتل پسرانش، به شدت از ریچارد سوم متنفر است. اگرچه او مستقیماً در سقوط ریچارد سوم نقش ندارد، اما نفرت و نفرین او به عنوان یک مادر به ریچارد سوم، نمادی از نفرین الهی و اجتماعی است که سرانجام به سقوط او میانجامد. لیدی مارگارت: او همسر سابق پادشاه هنری ششم و از خاندان لنکستر است. او ریچارد سوم را نفرین میکند و پیشگویی میکند که او به زودی به سقوط خواهد رسید. این صحنه نشاندهنده این است که ریچارد سوم نه تنها از حمایت سیاسی، بلکه از حمایت معنوی نیز محروم شده است.
این نمایشنامه یکی از طولانیترین و پرشخصیتترین آثار تاریخی شکسپیر است و برای کسانی که به ادبیات کلاسیک و تاریخ انگلستان علاقه دارند، بسیار جذاب خواهد بود. ریچارد سوم به عنوان یک ضدقهرمان پیچیده و شرور به تصویر کشیده شده است که برای کسانی که به روانشناسی شخصیتها علاقه دارند، بسیار جذاب است. این نمایشنامه به عنوان یک تراژدی سیاسی، داستان به قدرت رسیدن و سقوط ریچارد سوم را به تصویر میکشد. بنابراین، برای خوانندگانی که به تراژدی و داستانهای سیاسی علاقه دارند، مناسب است. به دلیل اهمیت این نمایشنامه در ادبیات انگلیسی، خواندن آن برای دانشآموزان و دانشجویان ادبیات ضروری است تا با یکی از برجستهترین آثار شکسپیر آشنا شوند. این نمایشنامه به بررسی مفاهیم قدرت، سیاست و اخلاقیات در حکومت میپردازد. بنابراین، برای کسانی که به فلسفه سیاسی و قدرت علاقه دارند، مفید خواهد بود.
پرده اول، صحنه اول لندن، حوالی برج لندن ریچارد، دوک گلاستر وارد میشود. تک گویی ریچارد: حالیا زمستان ناخشنودی ما در پرتو این خورشید یورک به تابستانی بشکوه بدل شده ست و ابرهای تیره غران فراز سر خاندان ما به ژرفای اقیانوس فرورفتهاند. و حربههای فرسودهمان به یادگار به دیوار آویخته. شبیخون بیامانمان به دیدارهای شاد و لشکر نماییهای هول آورمان به رقصی موزون جای پرداخته است. جنگ دژم سیما آژنگ پیشانی بازکرده و دیگر بر نریان خفتان پوش نمینشیند. تا لرزه برجان دشمن جبون اندازد. بل هماهنگ با نوای دل نشین عود چمان چمان به خوابگاه بانوان میشتابد. من اما به بالا نه چنانم که درخور پای کوبی باشم و به سیما نه آن که در آیینه مجیز خویش بگویم. آری، من که نقشی ناخوش خوردهام و از کر و فر عشق بهرهای نبردهام تا پیش پیش پری رویان عشوهگر بخرامم، من که از بالایی به اندام وی نصیب ماندهام و به اغوای این طبیعت ترفند باز کژسان و ناتمام و پس رانده نابهنگام نیم ساخته به این سرای سپنچ فروافتادهام، من که چندان کژپای و نابهنجارم که چون لنگ لنگان از کنار سگان بگذرم به عوعو میافتند، باری، در این عیش و نوش صلح که نواسازی نی لبکها را درخور است خاطری چنان شاد ندارم که وقت به یاوه بگذرانم و جز اینام کاری نیست که تماشاگر سایه خود در آفتاب باشم و در پیکر کژسان خود نظاره کنم. پس، حال که سزاوار عاشقی نیستم تا مجلس آرای این ایام خوش گویی باشم بر آنم که در شرارت داو تمام بگذارم و از سرور عاطل این روزها بیزاری بجویم.
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir