کتاب شکونتلا اثر کالیداسَه، شاعر و نمایشنامهنویس بزرگ هندوستان، یکی از شاهکارهای ادبیات سنسکریت است که به همت علیرضا اسماعیلپور به فارسی ترجمه شده است. کالیداسَه در ادبیات سنسکریت جایگاهی مشابه سعدی در ادبیات فارسی دارد و آثار او به عنوان حد غایی بلوغ شعر و نمایش سنسکریت شناخته میشوند. شکونتلا، که به عنوان یکی از برجستهترین آثار کالیداسَه شناخته میشود، داستانی عاشقانه و روحانی است که در سراسر جهان مورد تحسین قرار گرفته است.
شکونتلا داستانی عاشقانه و حماسی است که حول محور شخصیت اصلی، شکونتلا، میچرخد. این داستان که از افسانههای کهن هندوستان الهام گرفته شده، روایت عشق پرشور و پرماجرای شکونتلا، دختر زیباروی یک مرتاض، و شاه دوشیانت است. داستان با ملاقات تصادفی این دو آغاز میشود و با عشقی عمیق و پرمخاطره ادامه مییابد. کالیداسَه در این اثر، با نثری شاعرانه و تصاویر زیبا، عشق، وفاداری، و تقدیر را به تصویر میکشد. داستان پر از فراز و نشیبهای عاطفی و روحانی است و خواننده را به دنیایی از عشق و معنویت میبرد. شکونتلا نه تنها یک داستان عاشقانه است، بلکه دربردارندهی مفاهیم عمیق فلسفی و روحانی است که در ادبیات هندوستان ریشه دارد.
کتاب شکونتلا برای علاقهمندان به ادبیات جهان، به ویژه ادبیات هندوستان و سنسکریت، بسیار مناسب است. اگر به دنبال کتابی میگردید که شما را با داستانی عاشقانه و روحانی آشنا کند و در عین حال مفاهیم عمیق فلسفی و فرهنگی را به شما بیاموزد، این کتاب برای شماست. به طور کلی، این کتاب برای همهی کسانی که به دنبال کشف شاهکارهای ادبیات جهان و درک بهتر از فرهنگ و فلسفهی هندوستان هستند، توصیه میشود. اگر به دنبال کتابی میگردید که شما را به سفری درونی به دنیای عشق و معنویت ببرد، شکونتلا را از دست ندهید.
- شاه (با خود): آرزویم به کامروایی نزدیک است. به گوش خود شنیدم که یارش به خنده وی را شویی آرزو کرد، لیک دل شوریدهام هنوز بیگمان نیست.
- پریَموَدا (لبخندزنان در شکونتلا مینگرد و رو به شاهِ شیدا میگوید.): گویا سرورم را باز سرِ سخنگفتن است. (شکونتلا، به اشارهی انگشت، یار خویش را بیم میدهد.)
- شاه: نیک دریافتی، بانو. ما را شور شنیدنِ کارنامهی نیکان در دل است. اینک پرسشی دیگر.
- پریَموَدا: پس گمان از دل بیرون کن که زاهدان پاسخگویند.
- شاه: نیک است، بانو. خواهم که این یارت را بیش شناسم.
آیا وی به پیمان زاهدانهی خویش، این سدّ راه عشق، سر سپرده است.
تا سرانجام دستش به دست شوی دهند؟
یا بر آن است که هماره در برِ مادهغزالان دلبندش مانَد،
همان غزالانی که چشمشان به چشم او مانند است؟
- پریَموَدا: سرورم، او حتی در گزاردن آیینها نیز از خود اختیاری ندارد. استاد هماره در پی آن است که وی را به شویی شایسته دهد.
- شاه: راستی را که کاری دشوار نیست. (با خود) پرآرزو باش، ای دل!
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir