داستان در دوران حکومت «استالین» بر روسیه رخ میدهد که شرایط اجتماعی و سیاسی روسیه خوب نیست. الکسی به دلایل مبهم و نامعلومی متهم شده و خانوادهاش گرفتار تصفیههای استالینی میشوند. پلیس پدر و مادرش را دستگیر میکند و خودش هم تحت تعقیب پلیس قرار میگیرد. او به خانهٔ خالهاش در اوکراین میگریزد و بهعنوان سرباز در جنگ روسیه و آلمان شرکت میکند و رانندهٔ ژنرال «گابریلف» میشود. الکسی در یک حادثه جان ژنرال را نجات میدهد و بعد از جنگ نیز در وزارت جنگ با او کار میکند. اگرچه ژنرال زندگی دوبارهاش را مدیون الکسی است، اما حالا شرایط تغییر کرده است. کمی بعد الکسی خودش را برای کنسرت موسیقی آماده میکند، او همراه با راوی به سالن کنسرت میروند و.....
اما چطور باید از این ماجرا سخن میگفت،
آنهم با این دختر جوان که با چشمان حیرتزده به او مینگریست؟
از خودش بگوید؟ مگر او که بود؟
سربازی که پس از نبردی تنبهتن خود را در گودال آبی میشست
و آب از خودش و حریفان به خاک افتادهاش سرخفام میشد؟
یا مرد جوانی که پیکر مردهای را تکان میداد
تا چکمه از پایش درآورد؟
یا آن دیگری که در زندگیای دیگر، درگذشتهای ممنوع،
پشت پنجرهای غبارآلود کمین کرده بود؟
نه راستینترین صحنهٔ این سالها روزی بود که
در گورستان از هوشرفته بود،
روزی که میشد دیگر او را مرده شمرد،
روزی که تنها خط لرزانی او را به این جهان میپیوست:
زنی ناشناس.
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir