به نام خدا

یه کتاب خوب میتونه زندگیت رو عوض کنه!

02166963155
ناموجود
این کالا فعلا موجود نیست اما می‌توانید زنگوله را بزنید تا به محض موجود شدن، به شما خبر دهیم.
موجود شد باخبرم کن

کتاب‌های مشابه







گم بی





فرصت دارید این کتاب ارزشمند را تهیه کنید!

در صورت تأخیر یا تغییر قیمت در تامین کتاب، اطلاع‌رسانی خواهد شد.





آیکون توضیحات کتاب

معرفی کتاب

کتاب «گم‌بی»، نوشته‌ی مهناز فتاحی، روایت‌گر زندگی دختربچه‌ای است که در زمان بمباران در پناهگاه پارک شیرین کرمانشاه، پدر و مادرش در تاریکی و شلوغی پناهگاه گمان می‌کنند او کشته شده و بدون او از آنجا می‌روند. عنوان کتاب، «گم‌بی»، در زبان کردی به معنای گمشده است. این اثر که برای گروه سنی ب و ج ارائه شده، برگزیده‌ی دومین جشنواره باغ کودکی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان است.

درباره کتاب گم‌بی

این کتاب یک داستان غم‌انگیز و عاطفی در ژانر ادبیات دفاع مقدس و کودک است که به بررسی تبعات روانی و اجتماعی جنگ بر خانواده‌ها از نگاه کودکان می‌پردازد. داستان به دلیل وقوع در فضای پر از استرس و هرج و مرج پناهگاه، حسی از ناامنی و اضطراب را منتقل می‌کند.
یکی از ویژگی‌های مهم این اثر، استفاده از زبان کردی برای عنوان و پرداختن به تجربه‌ی جنگ در مناطق کردنشین (کرمانشاه) است. نام «گم‌بی» بلافاصله حس فقدان و گمشده بودن را القا می‌کند. این داستان از طریق روایتی ساده، نشان می‌دهد که چگونه ترس و بی‌نظمی ناشی از بمباران می‌تواند منجر به فجایعی عاطفی چون گم شدن یک کودک توسط والدین خود شود.

خواندن کتاب گم‌بی را به چه کسانی توصیه می‌کنیم

این کتاب به کودکان و نوجوانان (گروه سنی ب و ج)، والدین و مربیان، و علاقه‌مندان به ادبیات کودک با مضامین دفاع مقدس و عاطفی توصیه می‌شود.

در بخشی از کتاب گم‌بی می‌خوانیم:

مثل همیشه توی پناهگاه جمع شده‌ایم. پرستو سنگ‌های غمچان را روی زمین می‌چیند و می‌گوید: «ندا، بیا بازی.»
روبه‌روی پرستو روی زمین می‌نشینم. زمین سرد است، اما اهمیت نمی‌دهم. می‌گویم: «اول من.»
پرستو اول لب‌هایش را جمع می‌کند؛ یعنی نه، اول من. اما بعد نمی‌دانم چه می‌شود که می‌گوید: «باشد اول تو.»
سنگ‌ها را یکی‌یکی برمی‌دارم و بازی را شروع می‌کنم. مامان از دور مرا می‌بیند و می‌گوید: «باز که دارید غمچان بازی می‌کنید! نکنید! نکنید دیگر! دلتان می‌خواهد غم بچینید؟»
مادرم همیشه همین جمله را می‌گوید: «هر کسی غمچان بازی کند غم می‌چیند.» با حرف مامان، پرستو یواش سنگ‌ها را برمی‌دارد و می‌گوید: «برویم جای دیگر. مامانت بدش می‌آید.» از حرف مامان حرصم می‌گیرد. به مامان می‌گویم: «این چه حرف‌هایی است، مامان؟» بعد، کمی ‌دورتر می‌نشینیم و مشغول بازی می‌شویم.
توی پناهگاه شلوغ است. چند وقتی است که عراق شهرها را بمباران می‌کند. ما هم آمده‌ایم توی پناهگاه تا از بمب‌ها در امان بمانیم. بعضی از مردم توی اتاقک‌هایشان دراز کشیده‌اند. بعضی دارند غذا درست می‌کنند. چند زن هم مشغول پاک کردنِ سبزی‌اند. پناهگاه مثل کوچه‌ی خودمان شده است؛ حتی بچه‌ها هم انگار که توی کوچه مشغول بازی هستند. صدای رادیو بلند است: «رزمندگان اسلام مشغولِ پیشروی‌اند...»

نظرات کاربران

کتاب‌های مشابه