یه کتاب خوب میتونه زندگیت رو عوض کنه!
فرصت دارید این کتاب ارزشمند را تهیه کنید!
در صورت تأخیر یا تغییر قیمت در تامین کتاب، اطلاعرسانی خواهد شد.
معرفی کتاب
در قلب ادبیات معاصر ایران، رمانی خشمگین و تاثیرگذار ایستاده است؛ داستانی که از جنس زندگی، از خون مردمان جنوب و از جنس مبارزهی تنهای یک انسان با تمامی ساختارهای فاسد است. کتاب «تنگسیر» نوشتهی صادق چوبک، تنها یک کتاب نیست، یک تجربهی ادبی ناب و یک سند تاریخی زنده از روحیهی مقاومت مردم جنوب ایران است. اگر به دنبال رمانی میگردید که شما را به اعماق فرهنگ، درد و امید یک منطقه ببرد و با قهرمانی همراز کند که از جنس خود شماست، خواندن این اثر جاودانه را از دست ندهید.
«تنگسیر» داستان «زائرمحمد»، مردی سادهدل و سختکوش اهل تنگستان بوشهر است. او پس از سالها مشقت و پسانداز، سرمایهای را به امانتدارانی میسپارد تا برایش کاری راه بیندازند، اما آنها با خیانت، حق او را میدزدند. وقتی تمام درهای عدالتخواهی رسمی به رویش بسته میشود، وقتی میبیند هیچ نهاد و فردی از او حمایت نمیکند، جرقهی خشم درونش زده میشود. زائرمحمد، این مرد بهظاهر عادی، تفنگ برمیدارد و برای بازپسگیری حقش، قیامی خونین اما شرافتمندانه را علیه سران ستمگر محلی آغاز میکند. این آغاز مسیری پرتعلیق و پرالتهاب است که خواننده را تا آخرین صفحه با خود میکشد. «تنگسیر» که نخستین رمان صادق چوبک محسوب میشود، در سال 1342 منتشر شد. این اثر ریشه در یک افسانهی محلی و واقعی دارد که سالها در فرهنگ شفاهی مردم جنوب میگشت و نفس میکشید. پیش از چوبک، نویسندگانی مانند رسول پرویزی در کتاب «شلوارهای وصلهدار» به این داستان پرداخته بودند، اما هیچکس به پای چوبک در شخصیتپردازی و غرق کردن مخاطب در فضای داستان نرسید. چوبک با نثری ساده، بیپیرایه و درعینحال قدرتمند، موفق میشود «زائرمحمد» را از یک قهرمان افسانهای به انسانی از جنس گوشت و خون تبدیل کند؛ انسانی با ترسها، عواطف و تصمیمات دشوار. این رمان را میتوان نماد بارز «ادبیات جنوب» دانست؛ مکتبی ادبی که با نویسندگانی چون احمد محمود و منیرو روانیپور شناخته میشود و با نگاهی رئالیستی (واقعگرایانه) به روایت رنج، شادی، سنتها و مقاومت مردم این خطه میپردازد. پس از انتشار، «تنگسیر» بهسرعت به یکی از آثار شاخص رئالیسم اجتماعی ایران تبدیل شد و نقطهعطفی در داستاننویسی معاصر فارسی ایجاد کرد.
علاقهمندان به رمانهای اجتماعی و واقعگرای ایرانی که به دنبال داستانی عمیق و تاثیرگذار هستند. دوستداران ادبیات بومی و منطقهای ایران، بهویژه ادبیات جنوب. کسانی که به داستانهای عدالتخواهانه، شورش فردی در برابر سیستم و مبارزهی قهرمانان تنها علاقه دارند. افرادی که آثار نویسندگانی مانند احمد محمود، منیرو روانیپور و سیمین دانشور را دنبال میکنند. پژوهشگران و دانشجویان ادبیات که به مطالعهی نمونههای موفق رئالیسم اجتماعی در ایران علاقهمندند.
هوایِ آبکیِ بندر همچون اسفنج آبستنی هُرْمِ نمناک گرما را چِکه چِکه از تو هوای سوزان ورمیچید و دوزخ شعلهور خورشید تو آسمان غرب یله شده بود و گردی از نم بر چهره داشت. جاده «سنگی»، کشیده و آفتاب تو مغز سرخورده و سفید و مارپیچ از «بوشهر» به «بهمنی» دراز رو زمین خوابیده بود. جاده خالی بود. سبک بود. داغ و خاموش بود. سفیدی آفتاب بیابان با سایه یک پرنده سیاه نمیشد. «کنار مهنّا» گرد گرفته و سوخته و خاموش با برگهای ریز و تیغهای خنجریاش، برزخ و خشمگین کنار جاده نشسته بود. همه میدانستند که این درخت نظر کرده است و هرکس از پهلوی آن میگذشت، چه روز و چه شب، بسماللهی زیرلب میگفت و آهسته رد میشد. این «کنار» خانه اجنه و پریان بود و خیلی از مردم بوشهر قسم میخوردند که عروسی و عزای پریان را در میان شاخههای آن به چشم دیدهاند. سایه پهن تبدار «کنار» محمد را به سوی خود کشید و نیزههای سوزنده خورشید را از فرق سر او دور کرد. پیراهنش به تنش چسبیده بود و از زیر ململ نازکی که به تن داشت، موهای زبر پرپشت سیاهش تو عرقِ تنش شناور بود. تو سایه «کنار» که رسید ایستاد و به نیزههای مویین خورشید که از خلال شاخ و برگها تو چشمش فرومیرفت نگاهی کرد و بعد کنده کلفت پرگره آن را ورانداز کرد و گرفت نشست بیخ کندهاش و به آن تکیه زد. یک برگ تکان نمیخورد. سایه خفه سنگین «کنار» رو دلش فشار میآورد.