کتاب خانهای که در آن مرده بودم نوشتهی کیگو هیگاشینو، از آثار برجسته در ژانر ادبیات پلیسی و معمایی ژاپن است. این رمان داستانی رازآلود و روانشناسانه دارد که حول کشف حقیقتی دراماتیک درباره یک خانواده و اتفاقات مرتبط با آتشسوزی مرموزی میچرخد. داستان درباره دو جوان است که به دنبال پردهبرداری از حقایق پنهان خانوادگی هستند و در مسیر خود با رازهای پیچیدهای مواجه میشوند که به تدریج آشکار میشود. فضای داستان پر از تعلیق و پیچیدگیهای روانشناختی است و نویسنده با مهارت، ترکیبی از معما و تحلیل شخصیتها را ارائه میدهد که خواننده را تا پایان همراه میکند. این کتاب از نظر ساختار و روایت بسیار دقیق و جذاب است و به عنوان یکی از آثار درخشان کیگو هیگاشینو شناخته میشود که توانسته است جوایز معتبر ادبی ژاپن را کسب کند. همچنین به موضوعات مهمی مانند تأثیر آزارهای کودکی بر روان شخصیتها و روابط خانوادگی پرداخته است. این کتاب برای کسانی که به داستانهای پلیسی با پیچشهای غیرمنتظره، تحلیلهای روانشناختی و فضایی رازآلود علاقهمندند، بسیار مناسب است. همچنین اگر دنبال اثری هستید که علاوه بر معما، به عمق روابط انسانی و تأثیرات روانی نیز بپردازد، «خانهای که در آن مرده بودم» گزینهای برجسته خواهد بود.
یه دختر به اسم سایاکا هست که همه خاطرات دوران کودکیش رو فراموش کرده و هیچ تصویری از گذشتهاش نداره. یه روز بعد از مرگ پدرش، تو وسایلش یه کلید و یه نقشه پیدا میکنه که فکر میکنه به راز کودکیش ربط داره. سایاکا از دوست قدیمیش که راوی داستانه کمک میخواد تا با هم برن یه خونه قدیمی بیرون شهر که انگار اونجا یه چیزی خیلی مهم و پنهان شده. وقتی میرن اونجا، سایاکا کمکم متوجه میشه که یه ضربه روانی خیلی شدید داشته و خاطراتش رو به زور از ذهنش پاک کرده. انگار اونجا، تو همون خونه، یه بار مرده ولی حالا باید با گذشته و حقیقت تلخش روبرو بشه. این سفر باعث میشه سایاکا بتونه خودش رو پیدا کنه و رازهای کودکیش رو کشف کنه. داستان پر از رمز و راز، احساسات پیچیده و کشف حقیقتهای پنهانه که تا آخر خواننده رو مشتاق نگه میداره. به قول خود کتاب، اون خونه یه جورایی مثل قبرستان خاطرات فراموش شدهست که باید بازش کنی تا زنده بشی. این داستان هم معمایی و پلیسیه، هم روانشناسانه و خیلی به عمق روابط انسانی و تأثیر گذشته روی حال میپردازه.
به داستانهای معمایی، پلیسی و جنایی علاقهمند هستند و از روایتهایی با پیچشهای غیرمنتظره و رازهای خانوادگی لذت میبرند دوست دارند داستانهایی با عمق روانشناختی بخوانند که به تأثیرات ضربههای روانی کودکی و روابط پیچیده خانوادگی میپردازد به آثار نویسندگان برجسته ژاپنی و ادبیات پلیسی معاصر علاقه دارند میخواهند داستانی را تجربه کنند که ترکیبی از رازآلودگی، تعلیق و تحلیل شخصیتها باشد و خواننده را تا پایان درگیر کند به دنبال کتابی هستند که علاوه بر جنبه معمایی، به بررسی عمیق احساسات و خاطرات فراموششده بپردازد این کتاب برای مخاطبانی که از داستانهای پلیسی با لایههای روانشناسانه و فضایی رازآلود لذت میبرند، بسیار مناسب است و توانسته با داستانی جذاب و پرکشش، جایزه رمان پلیسی پری پولار را نیز کسب کند.
تلفن خانهام زنگ خورد و همه چیز از آن جا شروع شد. به محض شنیدن صدایش شناختمش. صدایی خاص با لحنی جوان. قلبم شروع به تپیدن کرد. به خودم مسلط شدم و با لحنی رسمی پرسیدم: شما؟ میخواستم نشان بدهم هنوز کمی از غرورم برایم باقی مانده ولی خیلی زود به خود آمدم و به خودم گفتم احمق. مکثی کرد و گفت: « خانمناکانو هستم. » خودش را با نام خانوادگی جدید معرفی کرد نهفامیل پدریاش، شاید او هم از روی غرور این کار را کرد. گفتم: « خانمناکانو؟ » تظاهر کردم هنوز او را نشناختهام. « اوه ببخشید، کوراهاشی، سایاکا کوراهاشی. » « آهان، تویی؟ » بالاخره با لحن متعجبم به این کمدی مسخره پایان دادم. « برای اون روز ازت متشکرم. » سایاکا همچنان ساکت بود، نمیدانست چه باید بگوید، تعجبی هم نداشت، تشکر کردن من احمقانه بود. گوشی تلفن به دست، بیاراده پوزخندی زدم. « اگرچه واقعاً حرفی هم بین ما رد و بدل نشد. » « حق با توئه. » به نظرم سایاکا هم احساس راحتی بیشتری کرد. « با دوستات حرف میزدی و حتی طرفم هم نیومدی. » « این تو بودی که وانمود میکردی من اون جا نیستم. » « نه، اصلا. » « که این طور. » « نه، مطمئن باش. » « آهان... » مداد نوکی را از روی میز برداشتم و بیاختیار انتهایش را فشار میدادم تا نوکی از آن خارج شود. چند ثانیه سکوتی آزار دهنده برقرار شد.
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir