کتاب سرزمین موعود نوشتهی باراک اوباما، یک اثر خاطرهنویسی عمیق و جذاب است که زندگی شخصی و سیاسی اولین رئیسجمهور آفریقایی-آمریکایی ایالات متحده را به تصویر میکشد. این کتاب که جزء پرفروشترینهای نیویورک تایمز و برندهی جوایز متعدد است، خواننده را به سفری هیجانانگیز از کودکی اوباما تا پایان دورهی اول ریاستجمهوریاش میبرد. اوباما با صداقت و صمیمیت، جزئیات پشت پردهی تصمیمات مهم سیاسی، چالشهای شخصی و خانوادگی، و رویدادهای تاریخی جهان را روایت میکند.
باراک اوباما در این کتاب، داستان زندگی خود را از دوران کودکی در هاوایی و اندونزی آغاز میکند و به مراحل مختلف زندگیاش، از تحصیل در دانشگاه هاروارد تا ورود به عرصهی سیاست و پیروزی در انتخابات ریاستجمهوری، میپردازد. او با جزئیات کامل، لحظات کلیدی زندگیاش را شرح میدهد، از جمله مبارزات انتخاباتی، تصمیمات مهم در دوران ریاستجمهوری، و چالشهای پیشروی او در مواجهه با بحرانهای جهانی مانند بحران اقتصادی سال 2008 و روابط بینالمللی با کشورهایی مانند روسیه و چین.
یکی از موضوعات کلیدی کتاب، بررسی محدودیتهای قدرت ریاستجمهوری و پویاییهای سیاسی در ایالات متحده است. اوباما با نگاهی عمیق و تأملبرانگیز، نشان میدهد که چگونه تصمیمات سیاسی تحت تأثیر عوامل مختلفی از جمله فشارهای حزبی، روابط بینالمللی و افکار عمومی قرار میگیرند.
اوباما همچنین به زندگی شخصی و خانوادگی خود نیز میپردازد و خواننده را با همسرش میشل و دو دخترش مالیا و ساشا آشنا میکند. او با صراحت و صداقت، از چالشهای تعادل بین زندگی شخصی و مسئولیتهای سنگین ریاستجمهوری سخن میگوید و نشان میدهد که چگونه خانوادهاش در این مسیر از او حمایت کردهاند.
این کتاب برای علاقهمندان به علوم سیاسی، تاریخ معاصر و زندگینامههای الهامبخش بسیار مناسب است. اگر شما هم به دنبال درک بهتر فرآیندهای سیاسی و تصمیمگیریهای کلیدی در سطح جهانی هستید، سرزمین موعود میتواند انتخاب مناسبی برای شما باشد. همچنین، این کتاب برای کسانی که به دنبال الهامگیری از زندگی شخصی و حرفهای یک رهبر جهانی هستند، جذاب خواهد بود. اگر به دنبال کتابی هست که شما را به دنیای سیاست و قدرت ببرد و دیدگاهتان را نسبت به رهبری و مسئولیتپذیری تغییر دهد، این کتاب را از دست ندهید.
گاهی اوقات همین نگهبان، مجبور میشد جمعیت متعجبی را که دنبالم میآمدند، عقب نگه دارد. اگر وقت داشتم، میایستادم، با آنها دست میدادم و میپرسیدم اهل کجا هستند. بیشتر وقتها به راهم ادامه میدادم، از اتاق جلویی میگذشتم و وارد اتاق بیضی میشدم. آنجا با کارمندهای شخصیام حال و احوال میکردم، برنامهی کاری و لیوانی چای داغ میگرفتم و روز را شروع میکردم.
هفتهای چند بار بیرون میرفتم و سری به نگهبانان محوطهی باغ رز میزدم. همهی کارکنان باغ رز توسط سرویس امنیتی استخدام میشوند. اکثر آنها مردهایی مسن با یونیفرم سبز و خاکی بودند. گاهی کلاهی همرنگ یونیفرم روی سرشان میگذاشتند تا از شر آفتاب در امان باشند یا کت بزرگی روی آن میپوشیدند تا سرما را کنار بزنند.
اگر دیرم نمیشد، از گیاهانی که تازه کاشته بودند، تعریف میکردم، یا اوضاع و احوالی را که بعد از طوفان به وجود میآمد، جویا میشدم. آنها هم با افتخار و غرور دربارهی کارشان توضیح میدادند. زیاد حرف نمیزدند. حتی بین خودشان با اشارهی سر و دست، منظورشان را میرساندند. هر کدام روی وظیفهی فردی تمرکز داشتند اما در عین حال، با هم هماهنگ بودند. یکی از آنها سیاهپوستی قد بلند با گونههای لک شده بود. قدیمیترین عضو باغ رز، اد توماس. چهل سال در کاخ سفید کار کرده بود. اولین باری که او را دیدم، سریع دستمالی از جیب عقبش درآورد و قبل از اینکه با من دست بدهد، انگشتهای خاکیاش را پاک کرد. دستهایش شبیه ریشههای درخت، رگی و پهن بود و دستهای من را کاملاً میبلعید. از او پرسیدم دوست دارد قبل از بازنشستگی، چند سال دیگر در کاخ سفید کار کند.
جواب داد: «نمیدونم جناب رئیس جمهور. کار کردن رو دوست دارم اما این اواخر یه خورده بدنم درد میکنه. حدس میزنم تا زمانی که شما رئیس جمهور باشید، من هم اینجا کار کنم و مطمئن بشم، باغ مثل همیشه سرحال و زیباست.»
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir