کتاب ویلت آخرین و پختهترین اثر شارلوت برونته است. این رمان، نمونهای کلاسیک از «آشناییزدایی» در نقد ادبی به شمار میرود. داستان حول محور لوسی اسنو میچرخد، دختری انگلیسی که پس از یک فاجعه خانوادگی به شهر خیالی ویلت در بلژیک میرود تا به عنوان معلم در یک مدرسه دخترانه مشغول به کار شود. لوسی اسنو، قهرمان داستان، زنی است که با غم و تنهایی دست و پنجه نرم میکند. او در تلاش است تا از بطالتهای روزمره گریزان شود و به جستجوی عشق بپردازد. در ویلت، لوسی با فرهنگ و مذهب متفاوتی مواجه میشود و دل به مردی میسپارد که به دلیل تفاوتها و فشارهای اجتماعی، امکان ازدواج با او وجود ندارد. این رمان به شیوهای روانشناسانه و با ابهامات بسیاری نوشته شده است. شارلوت برونته در ویلت، برخلاف جین ایر که یک پایان دراماتیک دارد، به خواننده اجازه میدهد تا خود به قضاوت بپردازد و حقیقت را کشف کند. این اثر به عنوان یک روایت خطی و آرام، خواننده را به مرور زمان درگیر میکند. ویلت به عنوان یک اثر کلاسیک ادبیات، به زوایای فرهنگی اروپای آن دوره میپردازد و با توصیفات ملموس از محیط و شخصیتها، خواننده را به دنیای خود میکشاند. این رمان همچنین به عنوان یک درس برای زنان امروزی، در مورد توانمندی و استقلال، به شمار میرود.
لوسی اسنو، قهرمان رمان ویلت، در طول سفر به ویلت تغییرات قابل توجهی را تجربه میکند. این تغییرات به طور عمده در سه بعد روانی، اجتماعی و عاطفی رخ میدهد. لوسی در ابتدا یک زن منفعل و محفوظ است، اما با گذر زمان و مواجهه با چالشهای مختلف، به تدریج مستقلتر و خودآگاهتر میشود. او با درگیریهای فرهنگی و مذهبی در ویلت مواجه میشود و این تجربهها او را به یک فرد پختهتر تبدیل میکند. لوسی از یک محیط انگلیسی به یک محیط بلژیکی میرود و با فرهنگ و زبان جدیدی مواجه میشود. او به عنوان یک معلم در مدرسه مادام بک مشغول به کار میشود و با افراد مختلفی مثل مونسور پل امانوئل و گینوا ارتباط برقرار میکند. این تعاملات اجتماعی او را به یک فرد اجتماعیتر تبدیل میکنند. لوسی در ابتدا به دکتر جان گراهام برتون علاقه دارد، اما پس از آن به مونسور پل امانوئل دل میبندد. این تجربههای عاطفی او را به یک فرد با احساسات عمیقتر تبدیل میکنند. در نهایت، او به این نتیجه میرسد که باید بر احساسات خود غلبه کند و به زندگی خود ادامه دهد. در مجموع، لوسی اسنو در طول سفر به ویلت از یک زن منفعل به یک زن مستقل و خودآگاه تبدیل میشود که با چالشهای زندگی روبرو میشود و از آنها به عنوان فرصتهای رشد استفاده میکند. این رمان دارای پیامهای پیچیدهای است که در چندین بعد قابل بررسی هستند. این پیامها شامل مفاهیم فرهنگی و مذهبی، هویت و استقلال زنان، عشق و فداکاری میشود. رمان ویلت به تفاوتهای فرهنگی و مذهبی بین انگلستان و بلژیک میپردازد. لوسی اسنو با یک محیط کاملاً متفاوت مواجه میشود که او را به تفکر در مورد هویت خود و جایگاهش در جامعه وادار میکند. این تفاوتها به خواننده نشان میدهد که چگونه فرهنگ و مذهب میتوانند بر زندگی و انتخابهای افراد تأثیر بگذارند. لوسی اسنو به عنوان یک زن مستقل و خودآگاه در جامعهای ظاهر میشود که زنان بهندرت از استقلال برخوردار بودند. او در تلاش است تا بر احساسات خود غلبه کند و به زندگی خود ادامه دهد، که این نشاندهنده تلاش زنان برای دستیابی به استقلال و هویت در یک جامعه مردسالار است. رمان ویلت همچنین به مفاهیم پیچیده عشق و فداکاری میپردازد. لوسی اسنو دل به مونسور پل امانوئل میبندد، اما به دلیل شرایط اجتماعی و مذهبی، امکان ازدواج با او وجود ندارد. این داستان نشان میدهد که چگونه عشق میتواند به فداکاری و رنج تبدیل شود و چگونه افراد باید بین احساسات خود و واقعیتهای اجتماعی تعادل برقرار کنند. شارلوت برونته در ویلت از ابهام و رمزگونی استفاده کرده است تا خواننده را به تفکر وادارد. داستان به شیوهای نوشته شده است که خواننده باید خود به قضاوت بپردازد و حقیقت را کشف کند، که این خود یک پیام پیچیده در مورد پیچیدگیهای زندگی و روابط انسانی است. مخاطب در رمان ویلت (Villette) شاهد کشمکشی درونی بین سرخوردگی اجتماعی و آرمانهای فردی است.
این کتاب یکی از مهمترین آثار ادبیات انگلیسی است و به دلیل درونمایههای پیچیده و روانشناسانه، برای کسانی که به ادبیات کلاسیک علاقه دارند، بسیار جذاب خواهد بود. ویلت به طور عمده به کشمکشهای درونی و روانشناختی شخصیتهایش میپردازد، بنابراین برای کسانی که به روانشناسی علاقه دارند، بسیار مناسب است. این رمان نه تنها یک داستان عاشقانه است، بلکه به موضوعاتی عمیقتر مانند هویت، استقلال زنانه، و سرخوردگی اجتماعی میپردازد. بنابراین، برای کسانی که به داستانهای فلسفی و عمیق علاقه دارند، مناسب است. لوسی اسنو، قهرمان داستان، زنی مستقل و جسور است که در یک جامعه مردسالار به دنبال هویت خود میگردد. این موضوع برای زنان و مردانی که به داستانهایی با قهرمان زن مستقل علاقه دارند، جذاب خواهد بود.
من سؤالی کردم و او در جوابم گفت که همسر مرحومش میگفت آقای هوم این شیفتگی علم را از یکی از داییهای فرانسوی و دانشمندش به ارث برده است. آقای هوم علاوه بر اصل و نسب اسکاتلندیاش ظاهراً اصل و نسب فرانسوی هم داشت. خویشاوندانی هم داشت که هنوز در فرانسه زندگی میکردند. بارها مقابل اسمش حرف de گذاشته و خودش را جزء اعیان و اشراف میدانست. همان شب، ساعت نه، خدمتکاری را فرستادند دنبال کالسکهای که قرار بود مهمان کوچولوی ما را بیاورد. من و خانم برتن به انتظار این مهمان کوچک توی اتاق پذیرایی نشسته بودیم. جان گراهام برتن برای دیدن یکی از همکلاسیهایش به حومهی شهر رفته و پیش ما نبود. مادر خواندهام در این یکی دو ساعت انتظار روزنامهی عصر میخواند. من هم خیاطی میکردم، آن شب هوا بارانی بود. تازیانهی باران به پنجرهها میخورد و باد هم خشمگین و بیقرار میغرید. خانم برتن گاهی میگفت: «طفلک بچه! سفرش در چه هوایی صورت گرفته! خدا کند صحیح و سالم اینجا برسد. » کمی قبل از ساعت ده از صدای زنگ در فهمیدیم که وارن برگشته. همین که در باز شد، دویدم توی سالن. چمدانی روی زمین بود با چند بسته طناب پیچ و کنار اینها کسیایستاده بود شبیه دخترهای پرستار. پایین پلهها هم وارنایستاده بود با چیزی که دورش شال پیچیده و بغلش کرده بود. پرسیدم «بچه همین است؟ «بله، دوشیزه خانم». خواستم شال را بزنم کنار و نگاهی به قیافهاش بیندازم؛ اما تند رویش را برگرداند و صورتش را چسباند بهشانهی وارن.
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir