کتاب هواتو دارم به قلم محمد رسول ملاحسنی و به روایت رقیه ملاحسنی، زندگی شهید مدافع حرم، مهندس مرتضی عبدالهی را به تصویر میکشد. این کتاب، داستان زندگی جوانی باهوش و شجاع را روایت میکند که در اوج جوانی، عشق به شهادت او را به دفاع از حرم در سوریه سوق میدهد. مرتضی عبدالهی، متولد 9 اسفند 1366، سرانجام در 23 آبان 1396 در دیرالزور سوریه به شهادت رسید. کتاب از سوی نشر شهید کاظمی منتشر شده و سبک نوشتاری آن ترکیبی از روایتهای عاشقانه، تاریخی و معنوی است.
هواتو دارم زندگی شهید عبدالهی را در 12 فصل روایت میکند که از سال 1385 آغاز و تا 1397 ادامه مییابد. نویسنده با هنرمندی دو خط داستانی را در یکدیگر ادغام کرده است: خط اصلی، روایت زندگی شهید و خط فرعی، روایت همسر او که با نام مستعار «ستاره» نقش روایتگر را بر عهده دارد.
مرتضی عبدالهی از همان دوران جوانی فردی باهوش، پرتلاش و پر از انگیزه بود. او دورههای مختلف غواصی، پاراگلایدر و راپل را گذراند تا شایستگی حضور در دفاع از حرم را کسب کند. با وجود سختیها و موانع، عشق او به شهادت او را به سوریه رساند. داستان او، از تلاشهای بیوقفه برای اعزام تا نهایتاً شهادت در میدان نبرد، سفری است پر از سرعت، سبقت و عشق.
یکی از ویژگیهای برجسته کتاب، نگاه خاص به شخصیت «ستاره» است؛ دختری که بعد از ازدواج، همراهی و صبرش در کنار شهید، بخشی از قصه را به خود اختصاص داده است. رهبر انقلاب نیز در تقریظ خود به این جنبه اشاره کردهاند و صبر و معرفت همسر شهید را ستودهاند.رهبر انقلاب در تقریظ خود، شهید عبدالهی را جلوهای از رویشهای انقلاب معرفی کردهاند و او را مصداق انسانی برگزیده با عقلانیت و احساسات ناب دانستهاند. در این تقریظ همچنین به نقش تأثیرگذار همسر شهید اشاره شده و صبر و معرفت او ستوده شده است.
کتاب هواتو دارم با بهرهگیری از عناصر داستانی و روایتهای عاطفی، یاد و خاطره یک شهید مدافع حرم را جاودانه کرده و پلی میان نسلهای مختلف برای درک ارزشهای ناب ایثار و شهادت میسازد.
کتاب هواتو دارم برای علاقهمندان به زندگینامههای شهدا، روایتهای عاشقانه و داستانهای معنوی توصیه میشود. ترکیب روایتهای جذاب با صحنههایی از زندگی روزمره و خاطراتی صمیمی، مخاطب را عمیقاً تحت تأثیر قرار میدهد. خواننده با مرور این کتاب، نهتنها با زندگی و شخصیت شهید عبدالهی آشنا میشود، بلکه نگاهی نو به ارزشهای معنوی و مفاهیمی چون ایثار و عشق به وطن پیدا میکند.
سبک نوشتاری ساده و صمیمی، داستانهای کوتاه و پراکنده از زندگی شهید، و توصیفات شاعرانه از لحظات سخت و زیبای زندگی او، همگی باعث میشوند که این کتاب به اثری ماندگار تبدیل شود.
«بدنم خشک شده بود، بدون هیچ تحرکی. رنگ به چهره نداشتم. مرگ تمام وجودم را فراگرفته بود، همهٔ 18 سال عمرم در کسری از ثانیه مرور شد و احساس کردم در آن لحظه بیاختیارترین موجود زمینم؛ خیلی حقیر، خیلی ناچیز! جوری که انگار از اول نبودهام و از اول هیچ اختیاری نداشتهام، حتی بهاندازهٔ یکدست تکاندادن، حتی بهاندازهٔ یکچشم برهمزدن! من مانده بودم و جسم بیجانم که حتی نمیدانستم اینهمه تاریکی تا کجا ادامه دارد.
صدای اذان که از منارههای مسجد محل داخل خانه ریخت، چشمهایم باز شد. نور جای تاریکی را گرفت. همهٔ آن چیز که دیده بودم، خواب بود؛ ولی خیلی روشن. یک تصویر کاملاً گویا که میخواست من را زنده کند.
صدای هقهق گریههایم اتاق را برداشته بود. اشک امانم نمیداد. مامان که با شنیدن صدای گریهٔ من هول کرده بود، با یک لیوان آب داخل اتاق آمد و گفت: «چی شده دخترم؟ خوابدیدهٔ؟ دلت درد میکنه؟»
گریه حتی اجازه نمیداد حرف بزنم. با دست اشاره کردم که چیزی نیست. دور خودم میچرخیدم و نمیدانستم این خواب قرار است با من چه کند. شبیه تشنهای بودم که در برهوت بیابانی بیآبوعلف به دنبال یک جرعه آرامش میگشت. حس شرمندگی از عمر گذشته یکلحظه رهایم نمیکرد.
برای رسیدن به آرامش به وضو پناه بردم. سرودستی شستم و بیاختیار چادرنماز گُلگلی خودم را سر کردم. کمی بعد، ضربان قلبم آرامتر شده بود. دودستی چسبیده بودم به چادر. در آن بیقراری احساس میکردم نخ این چادر مایهٔ آرامش من شده. به خوابی که دیده بودم فکر میکردم. خوابی که تمام وجودم را شکست، زندگیام را به هم ریخت و من اراده کردم دوباره آن را بچینم؛ ولی با شکل و شمایلی متفاوت. نمیدانستم دقیقاً باید چهکار کنم. تنها چیزی که در آن شک نداشتم، این بود که باید تغییر کنم.
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir