کتاب «طوری که هست» اثر ساموئل بکت، اثری برجسته و پیچیده در ادبیات مدرن است که به زبان و ساختار روایت سنتی حمله میکند و مرزهای بازنمایی را به چالش میکشد. این کتاب روایت تکگویی راویای است که در لجن فرو رفته و در تاریکی و شرایطی سخت و نامعلوم حرکت میکند؛ راوی که هویتی مشخص و شناختهشده ندارد و بیشتر پژواکی از وجودی است در حال تقلا و نفسنفس زدن برای ادامه دادن. این زبان و ساختار، تلاش بکت برای بیان «زندگی همانطور که هست» در شرایطی سخت و مرزی است که فراتر از بازنماییهای معمول قرار دارد. مضامین اصلی کتاب شامل تنهایی، رهایی و اسارت، وحشت از رها شدن، عشق به عنوان تداعی وحشت تنهایی، و جستجوی معنا در شرایطی بیرحم و تاریک است. نمادهایی مانند ماهی که در مسیحیت نماد رستگاری است، به شکل طنزآمیزی در داستان به قوطیهای ساردین تبدیل شدهاند که نمادی از بار و وبال راوی هستند. «طوری که هست» نمایشی است از مبارزه انسان با شرایط سخت زندگی و زبان ناتوان برای بیان آن، اما در عین حال اثری است که با وجود تلخی و یأس، امید به ادامه دادن و زندگی را نیز در خود دارد. ساموئل بکت، نویسنده این اثر، یکی از بزرگترین چهرههای ادبیات قرن بیستم است که جایزه نوبل ادبیات را نیز دریافت کرده و آثارش همواره به بررسی عمیق وضعیت انسانی، زبان و معنا میپردازند. این کتاب برای خوانندگانی که به ادبیات تجربی، فلسفی و مدرن علاقه دارند و میخواهند با زبانی نوآورانه و چالشی با وضعیت انسانی و زبان مواجه شوند، اثری ارزشمند و تأملبرانگیز است.
چارچوب کتاب طوری که هست از این قرار است: راویای هست که او را نخواهیم شناخت، یعنی بر اساس الگوهای متعارف در رمانهای رئالیستی، او را نخواهیم شناخت. به نظر میرسد او فقط پژواک است. راوی در لجن فرو افتاده و نقل میکند و به قول خودش همچنان نقل میکند. او در لجن سینهخیز در حرکت است. دَمَر در لجن افتاده است. نمیتواند خاطرات و جایگاه و افکارش را با استفاده از زبان به شکلی مألوف بازنمایی کند. هر بار که توقف میکند، وقتی نفسنفس زدنش بند میآید، با توجه به اینکه دَمَر در لجن افتاده و زبانش در لجن لول میخورد، کلماتی میگوید. در آغاز این نوع زبان برای خواننده غریب و احتمالاً پردافعه خواهد بود، اما بهتدریج مشخص میشود که همین زبان نیز الگویی درونی دارد. بهزودی متن مأنوستر میشود. به خصوص خواننده ناچار است متن را جدی بگیرد. خوانندهای که تصور کند کل این تکگویی مشتی جفنگ یا به قول راوی در بخش سوم حرفِ مفت است، طبیعتاً بسیاری از نکات را که کلید درک متن است از دست خواهد داد. راوی هر بار پس از تقلا و حرکت به ناچار نفسی تازه میکند تا بتواند همچنان حرف بزند. فاصلهٔ بین پاراگرافها نشان همین وقفه است، فواصلی که تا پایان رمان همچنان میان پاراگرافها فاصله میاندازند. هیچ نشانی هم از نقطهگذاری و علایم سجاوندی نیست. هیچ جملهٔ پایه و پیروی هم در کار نیست. طوری که هست تلاشی است برای سخنگفتن در آن سوی مرز بازنمایی. زبانِ بکت در آثار دیگرش با اینکه غریب است، در نهایت خطی مرزی را مشخص میکند که طوری که هست در آن سویش قرار گرفته. کتاب در سه بخش اصلی تنظیم شده است: «قبل از پیم»، «با پیم» و «بعد از پیم». راوی در بخش اول به تنهایی در لجن حرکت میکند، در بخش دوم با موجودی به نام پیم مواجه میشود که حضورش باعث شکنجه و عذاب اوست، و در بخش سوم دوباره به تنهایی بازمیگردد اما با تجربهای متفاوت. شخصیتهای دیگری مانند بُم، پرَم و کرَم نیز در داستان حضور دارند که هویتهای آنها گاهی درهم تنیده و مبهم است و هر کدام نمادهایی فلسفی و نمادین دارند. زبان کتاب بسیار خاص، نامأنوس و در ابتدا برای خواننده غریب و دشوار است؛ جملات بدون نقطهگذاری و ساختارهای معمول زبانی نوشته شدهاند و وقفههایی که در نفسنفس زدن راوی ایجاد میشود، در فاصله میان پاراگرافها دیده میشود. راوی از اینکه او را ترک و رها کردهاند، راضی نیست. سعی میکند بعد از بندآمدن نفسنفس زدنهایش وضع و حالش را دریابد. اما وقتی پیم از راه میرسد، او را شکنجه و عذاب میدهد. عشق تداعیگر وحشت از تنها ماندن و رها شدن است.
دوستداران آثار منحصربهفرد و تجربی ادبیات مدرن که به دنبال تجربهای متفاوت و چالشبرانگیز در زبان و ساختار روایت هستند. کسانی که به ادبیات فلسفی و اگزیستانسیالیسم علاقه دارند و میخواهند با زبانی نوآورانه و نمادین به بررسی وضعیت انسانی، تنهایی، رهایی و اسارت بپردازند. مخاطبانی که آمادهاند با متنی پیچیده، تکگویی نامأنوس و بدون ساختارهای معمول زبانی مواجه شوند و به تدریج الگوی درونی آن را درک کنند. علاقهمندان به آثار ساموئل بکت، نویسنده برجستهای که با آثارش مرزهای زبان و روایت را گسترش داده است. خوانندگانی که میخواهند به مطالعه متونی بپردازند که فراتر از بازنماییهای متعارف است و با وقفههای نفسنفس زدن راوی و زبان خاص، تجربهای متفاوت از روایت ارائه میدهد. این کتاب به دلیل زبان خاص و ساختار غیرمتعارف، برای خوانندگان عادی و کسانی که به دنبال داستانهای ساده و خطی هستند مناسب نیست و بیشتر برای مخاطبان حرفهای و علاقهمند به ادبیات مدرن و فلسفی توصیه میشود.
«طوری که بود نقلش میکنم قبل از پیم با پیم بعد از پیم طوری که هست در سه بخش همانطور که آن را میشنوم بیانش میکنم صدا زمانی بیرون همهجا به هر سو بعد در درونم وقتی نفسنفس زدن بند میآید دوباره به من بگو گفتنش را به من تمام کن القا را لحظههای سپریشده رؤیاهای دیرینه دوباره از سر یا تازه مثل آنهایی که سپری میشوند یا چیزها همیشه چیزها و خاطرات همانطور که آنها را میشنوم بیانشان میکنم در لجن زمزمهشان میکنم در درونم که آن بیرون بود وقتی نفسنفس زدن بند میآید تکههایی از صدایی دیرینه در درونم نه از آنِ من زندگی من آخرین وضعیت آخرین روایت بد گفتهشده بد شنیدهشده بد بازآفرینیشده بد نجواشده در لجن حرکات جزئی فک پایینی همهجا خُسران با اینهمه ضبط شده اینطوری ارجح است به نحوی جایی همانطور که هست همانطور که فرامیرسد زندگی من لحظات من نه بخش میلیونمش کلش از دست رفته تقریباً کلش کسی گوش میدهد دیگری ثبت میکند یا هر دو را یکی انجام میدهد پس از اینجا بخش اول را طوری که بود قبل از پیم پی میگیریم کموبیش بنا به ترتیب طبیعی نقلش میکنم زندگیام را وضعیت آخر آخرین روایت آنچه باقی میماند تکهپارههای پراکندهٔ آن را میشنوم زندگیام را بیش و کم بنا به ترتیب طبیعی یاد میگیرم نقلش میکنم لحظهای مشخص که مدتها پیش سپری شده است گسترهای وسیع از زمان از آنجا از همان لحظه آن را پی میگیرم نه کلش را فقط یک گزیده را بنا به ترتیب طبیعی پهنههای گستردهٔ زمان بخش اول قبل از پیم چطور گذارم به اینجا افتاد جای سؤال نیست معلوم نیست ناگفته است و گونی گونی از کجا آمد و من اگر واقعاً خودم باشم جای سؤال نیست ناممکن است بیش از حد ضعیف بیاهمیت زندگی زندگی آنی که آن بالا در نور جاری است گفتهاند از آنِ من است گاه و بیگاه بازگشتی به آن بالا در کار نیست جای سؤال نیست هیچکس چنین چیزی از من نخواسته آنجا هرگز چند تصویر گاه و بیگاه در لجن زمین آسمان معدودی موجود در نور بعضی هنوز ایستاده گونی تنها چیز خوب تنها دارایی گونی زغال زیردست به نظر کوچک یا متوسط میرسد پنج سنگ شش سنگ کنفِ خیس به آن چنگ میزنم از آن آب میچکد در زمان حال اما در گذشتهای دور مدتها پیش از کف رفته گسترهای وسیع از زمان لحظهٔ آغازْ همین زندگی نخستین نشانه واقعاً نخستین نشانهٔ زندگی بعد روی آرنجم نقل میکنم خودم را میبینم خودم را بالا میکشم بازویم را در گونی میچپانم داریم در مورد گونی حرف میزنیم به داخل میچپانم ...»
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir