رمان «مقررات» نوشته سینتیا لرد، اثری برجسته است که مخصوص مخاطبان نوجوان منتشر شده است. این کتاب، پلی است میان دنیای کودکان و نوجوانان، و چالشهای واقعی زندگی که بسیاری از آنها درگیر آن هستند. نویسنده میکوشد در رمان مقررات به ایدههای فلسفی و اخلاقی ارزشمندی بپردازد. از جمله این که در همهی ما ایراداتی وجود دارد؛ نه فقط کسانی که نیازهای ویژه دارند. همچنین او از خلال این داستان به ما میآموزد که اگرچه همهی ما سعی میکنیم همواره کارها را به بهترین شکل ممکن انجام بدهیم، اما همیشه کارها آنطور که ما میخواهیم پیش نمیروند. اگر به دنبال کتابی هستید که هم داستانی جذاب و ملموس داشته باشد و هم پیامهای عمیق انسانی و آموزشی ارائه کند، «مقررات» قطعاً یکی از بهترین انتخابهاست.
در «مقررات»، داستان دختر نوجوانی به نام «کاترین» روایت میشود که باید با شرایط خاص و دشواری در خانوادهاش کنار بیاید. برادرش «دیوید» مبتلا به بیماری اوتیسم است و رفتارهای او گاه کاترین را خجالتزده و به چالش میکشد. برای اینکه بتواند مدیریت بهتری روی رفتارهای برادرش داشته باشد، قوانینی برای او وضع میکند؛ از جمله اینکه موقع غذا خوردن دهانش را ببندد یا اسباببازیها را در آکواریوم نیندازد. اما این محدودیتها و قوانین تا چه حد میتواند ادامه داشته باشد؟ در این میان، «کاترین» با پسری دیگر به نام «جیسون» آشنا میشود؛ پسری که روی ویلچر نشسته و قادر به سخن گفتن نیست. ارتباط تازهی کاترین با جیسون، دریچهای جدید برای فهم و رابطه با برادرش باز میکند. او نه تنها سعی میکند به جیسون کمک کند بلکه مراقب دیوید، خانوادهاش و همچنین خودش است. کاترین میخواهد دوستی با جیسون را به افتخار خود بدل کند و او را به دوستانش معرفی نماید؛ در حالی که دین و مسئولیت پذیری نسبت به برادرش را نیز حفظ میکند. «مقررات» رمانی است که با زبانی ساده و در عین حال تاثیرگذار، موضوع پرچالشی چون زندگی با یک خواهر یا برادر مبتلا به اوتیسم را به تصویر میکشد. این کتاب به نوجوانان کمک میکند تا با مشکلاتی که در خانوادههایی با شرایط ویژه وجود دارد بهتر آشنا شوند و همدلی و درک خود نسبت به دیگران را افزایش دهند. همچنین نشان میدهد که چگونه ارتباطهای انسانی، دوستی و پذیرش تفاوتها میتواند به بهبود روابط و رشد عاطفی افراد کمک کند. رمان برای نوجوانانی که تجربهی مشابه ندارند، دروازهای است به سوی فهم بیشتر و نگاه مهربانانهتر نسبت به دیگران.
این اثر ارزشمند بیشتر برای مخاطبان نوجوان نوشته شده است، اما میتواند برای والدین، معلمان و هرکسی که علاقهمند به افزایش آگاهی درباره اوتیسم و مسائل خانوادههای دارای فرزند با نیازهای ویژه است نیز مفید باشد.
«دستهایم میلرزید، سعی میکنم زیپ کولهام را ببندم: «زود باش دیوید، مامان گفت برو توی ماشین.» دیوید طوری روی بالاترین پله میایستد که انگار روی تختهٔ شیرجه ایستاده و دارد به پریدن فکر میکند. میگوید: «ساعت پنج.» جواب درست "شاید" است؛ اما دیوید جواب سرراستی میخواهد مثل "بله"، "نه"، "چهارشنبه ساعت دو" و از جوابهایی مثل "شاید" یا "بستگی دارد" یا بدتر از همه "نمیدانم" متنفر است. دو مردی که جلوی خانهٔ کناریمان مشغول جابهجایی اثاث هستند، کاناپه را جلوی در خانه میگذارند. اگر عجله کنم قبل از اینکه داخل خانه شوند بهشان میرسم. به دیوید میگویم: «خیلی خب، بابا ساعت پنج میآید دنبالت. این هم جزو مقررات است.» دیوید از پلهها میپرد و آن دو مرد هم، هم زمان داخل کامیون میروند. با اینکه دیوید متوجه خیلی چیزها نیست؛ اما مقررات را دوست دارد. میدانم که برای خودم دردسر درست کردهام؛ چون بابا همیشه دیر میکند؛ اما من هم برای خودم قوانینی دارم و یکی از آنها این است: بعضی وقتها برای بهدستآوردن بعضی چیزها، باید دردسرش را هم بپذیری. آرنج دیوید را میگیرم که تندتر بیاید: «بیا از این نردهها رد شویم و با آن مردها حرف بزنیم.» زیر درختهای کاجِ کنار نردهها کمی گلی است. ماه پیش وقتی خانم بومن صدایم کرد تا بگوید خانهاش را به خانمی فروخته که دختر دوازدهساله دارد، همهجا گلی بود. گفت: «میدانستم خوشحال میشوی. به معاملات ملکی گفته بودم که همسایهمان یک دختر دوازدهساله دارد و این دخترها میتوانند با هم دوست بشوند.» چند هفته بعد، توی ایوان خانهمان ایستاده بودم و برای خانم بومن که سوار ماشین پسرش میشد، دست تکان میدادم. آپارتمان جدیدش چسبیده به خانهٔ پسرش. از اینکه خانم بومن دیگر در آن خانهٔ سیمانی خاکستری زندگی نمیکند ناراحتم، ایوان خانهاش بدون صندلی گهوارهایاش خالی به نظر میرسد. از طرفی، امیدهایی هم دارم. همیشه دلم میخواست دوستی در همسایگی داشته باشم و البته همسایهٔ بغلی بهترین حالتش بود. معمولاً برای تابستان کلی برنامههای تفریحی دارم؛ اما همیشه خودم هستم و خودم؛ چون بهترین دوستم، ملیسا، تمام تعطیلات را در کالیفرنیا پیش پدرش میگذراند. هرچند که این تابستان فرق میکند. من و دختر همسایهٔ بغلی در تمام برنامههای تفریحی با هم خواهیم بود: شنا توی دریاچه، تماشای تلویزیون و دوچرخهسواری. حتی میتوانیم از پنجرههایمان برای هم پیغام بفرستیم، یا مثل داستانها با چراغقوه به هم علامت بدهیم یا حتی با کُدهای مورس با هم حرف بزنیم.»
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir