به نام خدا

یه کتاب خوب میتونه زندگیت رو عوض کنه!

02166963155
ناموجود
این کالا فعلا موجود نیست اما می‌توانید زنگوله را بزنید تا به محض موجود شدن، به شما خبر دهیم.
موجود شد باخبرم کن

کتاب‌های مشابه







آواره و سایه‌اش





فرصت دارید این کتاب ارزشمند را تهیه کنید!

در صورت تأخیر یا تغییر قیمت در تامین کتاب، اطلاع‌رسانی خواهد شد.





آیکون توضیحات کتاب

معرفی کتاب

کتاب «آواره و سایه‌اش» نوشته فردریش نیچه، نخستین بار در سال 1879 به عنوان پیوست و مکمل کتاب «انسانی، زیاده انسانی» منتشر شد و بعدها به صورت مستقل درآمد. این اثر در پایان دوره نخست تفکر نیچه و پس از آثاری چون «زایش تراژدی» و «تأملات نابهنگام» نوشته شده است. «آواره و سایه‌اش» نمایانگر عمق تفکرات نیچه در زمینه انسان‌شناسی و فلسفه زندگی است و به عنوان اثری کلیدی در مسیر فکری او شناخته می‌شود. این کتاب برای علاقه‌مندان به فلسفه، روانشناسی، ادبیات و کسانی که به دنبال درک پیچیدگی‌های ذهن و روح انسان هستند، بسیار مناسب است. در مجموع، «آواره و سایه‌اش» کتابی فلسفی و تأمل‌برانگیز است که با ساختار نوآورانه و محتوای عمیق، خواننده را به سفری درونی به سوی شناخت خود و جهان پیرامون فرا می‌خواند.

درباره کتاب «آواره و سایه‌اش»

ساختار کتاب مبتکرانه و منحصر به فرد است و با گفتگوی فلسفی میان «آواره» و «سایه» آغاز می‌شود که نمادی از دو پاره وجود انسان به شمار می‌آیند. سایه که تا آن زمان خاموش بوده، اکنون از سکوت آواره شگفت‌زده شده و می‌خواهد به او مجال سخن گفتن بدهد. در ادامه، در حدود 350 بخش کوتاه، نیچه به موضوعات متنوعی همچون رمانتیسم، اخلاق، نثر، ادبیات، موسیقی، طبیعت و مسائل انسانی می‌پردازد و در نهایت پرسشی فلسفی درباره هویت و جایگاه انسان مطرح می‌کند: «تو کجایی؟ کجایی تو؟». این کتاب به نوعی داستان خودشناسی و جستجوی معنا در زندگی است که با زبانی شاعرانه و فلسفی، تضادها و چالش‌های درونی انسان را به تصویر می‌کشد. نیچه در آن به بررسی مفاهیمی چون اخلاق، آزادی، خودآگاهی و حقیقت می‌پردازد و خواننده را به تفکر عمیق درباره وجود و شرایط انسانی دعوت می‌کند.  در کتاب «آواره و سایه‌اش» تأملات عمیقی درباره وجود و اخلاق مطرح می‌شود که نشان‌دهنده دیدگاه فلسفی او درباره ماهیت انسان و ارزش‌ها است. مهم‌ترین مفاهیم مرتبط با وجود و اخلاق در این اثر عبارت‌اند از: دوگانگی وجود انسانی: گفتگوی بین «آواره» و «سایه» نمادی از دو پاره وجود انسان است؛ بخشی که در جستجوی معنا و حقیقت است و بخشی که سایه‌وار و پنهان، نمایانگر جنبه‌های ناخودآگاه و تاریک وجود است. این دوگانگی بازتابی از کشمکش درونی انسان برای خودشناسی و پذیرش تضادهای وجودی است. نقد اخلاق سنتی و اخلاق ارباب-برده: نیچه در این کتاب به نقد اخلاق رایج می‌پردازد که آن را محصول مناسبات قدرت و سرکوب می‌داند. او اخلاق را نه امری مطلق، بلکه تاریخی و نسبی می‌داند که در بستر روابط اجتماعی و فرهنگی شکل گرفته است. این نگاه به ویژه در تمایز میان اخلاق ارباب و برده نمود دارد که در آثار نیچه به کرات مطرح شده است. اراده به قدرت و زندگی به عنوان بازی: نیچه زندگی و اخلاق را به عنوان عرصه‌ای برای بروز اراده به قدرت می‌بیند؛ نیرویی خلاق و پویا که انسان را به رشد و تعالی می‌رساند. او فلسفه خود را فلسفه‌ای احیاگر می‌داند که بر مبنای پذیرش تغییر، بازی و جریان مداوم هستی بنا شده است. نقد حقیقت مطلق و تأکید بر منظرگرایی: نیچه در این اثر بر این باور است که حقیقت‌ها صرفاً مجموعه‌ای از استعاره‌ها و دیدگاه‌های انسانی هستند و هیچ حقیقت مطلق و ابدی وجود ندارد. این دیدگاه تأثیر زیادی بر فلسفه پسامدرن داشته است. تضاد میان آپولونی و دیونیسی: نیچه در فلسفه خود به دو نیروی متقابل آپولونی (نظم، عقلانیت) و دیونیسی (شور، هرج‌ومرج) اشاره می‌کند که در «آواره و سایه‌اش» نیز بازتاب یافته است. این تضاد نشان‌دهنده کشمکش‌های درونی انسان و تلاش برای تعادل میان جنبه‌های مختلف وجود است. این مفاهیم در «آواره و سایه‌اش» به شکل گفتگویی فلسفی و تأمل‌برانگیز بیان شده‌اند که خواننده را به تفکر عمیق درباره ماهیت وجود، اخلاق و حقیقت دعوت می‌کند. کتاب نمایانگر پیچیدگی‌های ذهن و روح انسان و چالش‌های فلسفی نیچه در فهم زندگی و ارزش‌هاست.

خواندن کتاب «آواره و سایه‌اش» را به چه کسانی توصیه می‌کنیم؟

به فلسفه و تفکر عمیق درباره مسائل وجودی، اخلاق، هنر و فرهنگ علاقه‌مندند؛ دوست دارند با ساختاری نوآورانه و گفتگومحور، اندیشه‌های فلسفی را در قالبی شاعرانه و تأمل‌برانگیز تجربه کنند؛ مخاطبانی که می‌خواهند با دوره نخست تفکر نیچه و تحولات فکری او آشنا شوند؛ علاقه‌مندان به فلسفه غرب، به ویژه کسانی که آثار نیچه را به ترتیب زمانی دنبال می‌کنند و می‌خواهند پس از «انسانی، زیاده انسانی» این اثر را مطالعه کنند؛ کسانی که به نقد رمانتیسم، اخلاق سنتی و بررسی موضوعات متنوعی مانند نثر، موسیقی، طبیعت و ادبیات در فلسفه علاقه دارند؛ خوانندگانی که به متونی با زبان شاعرانه و فلسفی و بخش‌های کوتاه و متنوع علاقه دارند و آماده مواجهه با پرسش‌های بنیادین درباره هویت و وجود هستند. این کتاب با ترجمه علی عبداللهی و نشر مرکز منتشر شده و برای کسانی که می‌خواهند سفری درونی به سوی شناخت خود و جهان پیرامون داشته باشند، بسیار مناسب است.

در بخشی از کتاب «آواره و سایه‌اش» می‌خوانیم

«سایه: از آنجا که دیری‌ست سخن گفتن‌ات را نمی‌شنوم، مایلم تو را مجالی بدهم. آواره: او سخن می‌گوید ــ کجا؟ و که؟ چنانم که گویی اکنون سخن گفتن خود را می‌شنوم، تنها با آوایی ضعیف‌تر از آوای خودم. سایه: (پس از درنگی): شادمان نمی‌شوی از اینکه مجال سخن گفتن‌ات بدهند؟ آواره: سوگند به خداوند و همه آن چیزها که بدان باور ندارم، سایه‌ام سخن می‌گوید، می‌شنوم‌اش. اما باورش نمی‌کنم. سایه: اگر این را به کناری نهیم و دیگر به آن نیاندیشیم، به ساعتی همه چیز می‌گذرد. آواره: درست در همین فکر بودم، آن زمان که در یکی از جنگلهای پیزا نخست یک و سپس پنج شتر دیدم. سایه: خوب است که هردومان به یک شیوه روادار هم هستیم. وقتی که خِرَدمان خاموش می‌ایستد: بدین ترتیب ما نیز در حین گفتگو برافروخته نمی‌شویم و اگر احیاناً کلامش بر ایمان نامفهوم باشد به دیگری اشکلَک شست حواله نمی‌کنیم، درست همین که چیزی برای پاسخ دادن نمی‌دانیم، خود کافی‌ست چیزی بگوئیم: این شرط معقولی‌ست که برای هر گونه سخن گفتن با کسی دارم. در گفتگوی درازدامنه‌تر، فرزانه‌ترین کس نیز یکباره دیوانه می‌شود و سه باره، ابله. آواره: خرسندی تو از آنکه او را چنین صریح ضمانت می‌کنی، چاپلوسانه نیست. سایه: فکر می‌کردم سایه آدمیزاد، نخوت اوست؛ اما همین نخوت خود هرگز نمی‌پرسد: «پس باید چرب‌زبانی کنم؟» سایه: نخوت آدمیزاد نیز، تا آنجا که من می‌شناسمش، نمی‌پرسد بار دیگر چگونه رفتار کنم که رخصت سخن گفتن داشته باشم: او همیشه سخن می‌گوید. آواره: تازه بو برده‌ام که چه بَد با تو تا می‌کنم، سایه عزیزم: من هنوز کلمه‌ای از اینکه چه اندازه خوشحال می‌شوم، تو را بشنوم و نه صرفاً ببینمت، بر زبان نرانده‌ام. تو درخواهی یافت سایه را دوست می‌دارم، همچنانکه نور را. برای اینکه زیبایی رخسار، وضوح کلام، نیکی و استواری مَنِش برجا بماند، سایه نیز همانقدر ضروری است که نور. این دو دشمن هم نیستند: بلکه عاشقانه دست هم را می‌گیرند. همینکه نور ناپدید می‌شود، پشت سرش سایه نیز غیب‌اش می‌زند. سایه: و من از همان چیزی متنفرم که تو: از شب؛ آدمیان را دوست دارم، زیرا که حواریون نوراند، و از روشنی‌یی شادمان می‌شوم، که در چشمهایشان می‌دمد، زمانی که بازمی‌شناسند و کشف می‌کنند، شناسندگانِ نستوه و کاشفان. آن سایه‌ام من که همه چیزها می‌نمایندش، آن گاه که پرتو خورشید معرفت بر آنها می‌افتد، ــ آری آن سایه منم. آواره: گمانم تو را درمی‌یابم، با اینکه چیزی سایه‌وار بر زبان آوردی. اما حق با تو بود: دوستان خوب هم در جای خود، کلامی مبهم، به نشان تفاهم به همدیگر می‌گویند، که برای هر شخص سومی، معماست. پس ما دوستانی خوبیم. پس بس است قانع کردن همدیگر! صدها پرسش روانم را می‌فِشُرَد، و مجالی که تو می‌توانی به آنها پاسخ گویی، بسا که بی‌رحمانه اندک باشد. بنگریم، با شتاب تمام و با صلح و آرامش که از برای چه گِرد هم آمده‌ائیم. سایه: البته سایه‌ها خجول‌تر از آدمیانند؛ تو به هیچ کس نمی‌توانی بفهمانی، چگونه ما با همدیگر سخن گفته‌ایم! آواره: چگونه ما با همدیگر سخن گفته‌ایم؟ پناه بر خدا از گفتگوهای نوشتاری پُراطناب! اگر افلاطون لذت کمتری از به هم بافتن می‌بُرد، خوانندگانش لذت بیشتری از افلاطون می‌بُردند. گفتگویی که در واقعیت انگشت به دهانمان می‌کند، همینکه تبدیل به نوشتار می‌شود و می‌خوانندش، نگاره‌ای‌ست با سایه روشن‌های آشکارا نادرست: همه چیز یا بسیار بلند است یا بس کوتاه. ــ ولی ممکن است بتوانم بگویم، برای چه با هم ساخته‌ایم؟ سایه: چون من خرسندم؛ زیرا همگان تنها باورهایت را در این بازمی‌شناسند که: سایه یادآور هیچکس نیست! آواره: شاید برخطایی دوستِ من! تاکنون در عقایدم بیشتر از من، به سایه‌ام پی بُرده‌اند. سایه: پی بردن به سایه بیش از نور؟ مگر ممکن است؟ آواره: جدی باش، دیوانه عزیز! از قضا پاسخ به همین پرسش نخستم جدیت می‌طلبد.»

نظرات کاربران

کتاب‌های مشابه