کتاب «امپراطوری بستنی» نوشته جفری فورد، داستان مرد جوانی است که به بیماری حسآمیزی (سینستزیا) مبتلاست؛ یعنی تجربه و درک او از رنگها و مزهها با بقیه آدمها فرق دارد و این موضوع زندگیاش را به شکل خاصی تحت تأثیر قرار میدهد. این کتاب مجموعهای از داستانهای کوتاه و خواندنی است که در آن زندگی روزمره با عناصر متافیزیک و شگفتی ترکیب شده و با خطوط داستانی هم کلاسیک و هم نوآورانه، فضایی متفاوت و جذاب برای مخاطب خلق میکند. داستانها در قالب فانتزی و نوجوانانه نوشته شدهاند و با موضوعاتی مثل درک متفاوت از جهان، تجربههای حسی و روانی و ماجراهای عجیب و غریب سروکار دارند. «امپراطوری بستنی» به خاطر ترکیب موضوعات فلسفی و عاطفی با داستانهای فانتزی، توانسته جایزه نبیولا را کسب کند و از آثار برجسته در ادبیات نوجوانان به شمار میرود. به طور خلاصه، این کتاب درباره دنیایی است که در آن تجربههای حسی غیرمعمول و نگاه متفاوت به جهان، زندگی شخصیتها را شکل میدهد و خواننده را به دنیایی پر از رنگ، مزه و احساسات عجیب و جالب میبرد. اگر دنبال داستانهایی با لایههای عمیق و فضایی متفاوت هستید، «امپراطوری بستنی» گزینه مناسبی است.
یه مرد جوون داریم که یه بیماری خاص به اسم حسآمیزی (سینستزیا) داره؛ یعنی رنگها و مزهها رو به شکل متفاوت و عجیبتری نسبت به بقیه حس میکنه. این موضوع ساده به دست نویسنده تبدیل شده به یه داستان خیلی جذاب و متفاوت که زندگی روزمره رو با چیزهای متافیزیکی و عجیب ترکیب میکنه. تو داستان، این مرد جوان دنیایی رو میبینه که معمولی نیست؛ رنگها و طعمها برای اون معنیهای خاصی دارن و این باعث میشه آدم چیزهایی رو بفهمه که بقیه نمیتونن. داستان پر از لحظات غیرمنتظره، طنز و کمی هم غم و اندوهه که همه با هم یه فضای خاص و متفاوت میسازن. کتاب مثل یه ساعت پیچیدهست که هر قسمت داستان از زاویهای متفاوت تعریف میشه و در نهایت همه تکهها کنار هم قرار میگیرن تا یه تصویر کامل و غیرعادی از واقعیت به دست بیاد. این داستان به شکلی هنرمندانه و فلسفی به موضوعات زندگی، درک انسان و واقعیت نگاه میکنه. اگر دنبال یه داستان فانتزی و متفاوت هستی که هم فکر آدم رو درگیر کنه و هم با دنیایی عجیب و رنگارنگ آشنا بشی، «امپراطوری بستنی» گزینه خیلی خوبیست.
علاقهمندان به ادبیات داستانی فانتزی و داستانهای کوتاه که دوست دارند داستانهایی با ترکیب زندگی روزمره و عناصر متافیزیکی و شگفتی بخوانند. این کتاب با خطوط داستانی کلاسیک و مدرن، فضایی متفاوت و جذاب ایجاد میکند. نوجوانان و بزرگسالانی که به داستانهایی با لایههای فلسفی، طنز و اندوه توأمان علاقه دارند و دوست دارند روایتهایی با پیچیدگیهای فکری و ساختار غیرمعمول را تجربه کنند. خوانندگانی که به آثار نویسندگانی مثل ادگار آلن پو و ژول ورن علاقهمندند، چرا که این کتاب با ارجاع به آثار این نویسندگان، سبک فانتزی را به شکلی هنرمندانه و متفاوت ارائه میدهد. کسانی که دنبال داستانهایی با موضوعات درک متفاوت از واقعیت، تجربههای حسی خاص و پایانهای غیرمنتظره هستند. داستان اصلی درباره مرد جوانی است که بیماری حسآمیزی دارد و دنیایش با دیگران فرق میکند. در کل، «امپراطوری بستنی» برای کسانی که به دنبال داستانهای فانتزی با عمق فلسفی، روایتهای چندلایه و فضایی متفاوت و هنرمندانه هستند، گزینهای بسیار مناسب و خواندنی است.
غول شبانه آنها را گرفته بود، دو مرد و یک زن را. ماشینهاشان را درست در مرز ایالتی قاپیده و در گونی کرباسی انداخته بود. تا وقتی آفتاب بزند بدون آنکه کسی او را ببیند راهش را گرفته و به کوهستان برگشته بود. آنها را که مثل کِرم خاکی وول میزدند گرفت، از ماشینهاشان بیرون کشید و داخل قفس انداخت. هر روز چند کاسه سوپ چربوچیل، سیبزمینی و شکلات به آنها میداد. میخواست وقتی حسابی چاق شدند آنها را بخورد. یک شب زن خوابیده بود و غول داشت در آشپزخانهاش ول میگشت که دو مرد داخل قفس او را صدا کردند. غول با حرف زدن با زندانیهایش مشکلی نداشت. حتی گاهی هم کاملاً متمدن بود. با نجوایی که بادش موهایشان را عقب زد گفت: «بله آقایان...» مردی که قدبلندتر بود به زن که خواب بود اشاره کرد و گفت: «خوشگل است، مگر نه؟» غول خوب نگاه کرد و در نهایت لبخند زد. «اگر قول بدهی که ما را آزاد کنی میتوانیم کاری بکنیم که راضی شود با تو ازدواج کند.» غول پرسید: «چطور میخواهید این معجزه را عملی کنید؟» مردی که موهای سفید داشت گفت: «چند هفتهای از تو تعریف میکنیم. کاری میکنیم که به چشمش شاهزاده بیایی.» غول گفت: «دو هفته فرصت دارید.» بهمحض اینکه زن بیدار شد شروع کردند به کار کردن روی ذهنش. «این غول حرف ندارد ها...» «غول بودن هم خوب چیزیست...» «دیدی چطور به آن بُزه مشت زد...؟» «طلاهایش قدر یک ناوگان قیمت دارد.» ولی هر بار که مرد قدبلند و مرد موسفید موضوع غول را به میان میآوردند زن میگفت: «اصلاً برایم مهم نیست، از این حرامزاده متنفرم.» همیشه پشت میله میایستاد و جیغ میکشید و میگفت: «یک گونی آشغالی.»
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir