کتاب "چوب برها" اثر برجسته و جنجالی نویسنده اتریشی، توماس برنهارد، با نثر تند و صریح خود، که گاه با طعم طنز تلخ و گزنده همراه است، به یکی از آثار متمایز ادبی قرن بیستم تبدیل شده است. این رمان در ابتدا در کشور زادگاه نویسنده، اتریش، با واکنشهای مخالفتآمیز و ممنوعیت مواجه شد، که نشاندهندهی قدرت و تأثیرگذاری عمیق آن بر خوانندگان و منتقدان میباشد.
داستان در یک شب پر زرق و برق و پر شکوه در یکی از اقامتگاههای مجلل وین در دههی 1980 آغاز میشود، جایی که گروهی از افراد با لذت و اشتیاق منتظر ورود یک بازیگر مشهور و مهمان افتخاری هستند تا پکیج شام هنری خود را جوشانده و از آن بهرهبرداری کنند. این مکان متعلق به زوج آرسبرگر است که راوی به مدت بیست سال آنها را ندیده است و این دیدار دوباره، زمینهساز روایتهای عمیق و تأملبرانگیز راجع به زندگی و روابط انسانی میشود. راوی قصه، با یک بطری شامپاین در دست و نشسته بر صندلی یا دور میز شام، به تماشای افراد پرداخته و به شنیدن گفتگوهای آنها مشغول است. توماس برنهارد در این اثر خود همچون تبر "چوب برها" به دلِ دنیای مملو از تظاهر و ریاکاری افرادی میکوبد که خود را روشنفکر و متفکر دانسته و به شیوههای مختلف سعی در پنهان کردن ضعفهای خود دارند. نثر بینظیر او، همچون سیل خروشان، تمامی چیزهایی که در اطراف ما جریان دارد را به چالش کشیده و بازتابهای کهنه و جدیدی از آن را نشان میدهد. در طول داستان، راوی به تدریج به یادآوری دو دهه گذشته و روابط عاطفی خود با مهمانان مختلف میپردازد و به ویژه نسبت به زنی به نام جوانا، که دوست مشترک اکثر مهمانها بوده و نهایتاً به خودکشی اقدام کرده، تأمل میکند. گامبهگام داستان "چوب برها" با ورود بازیگر معروف به اوج خود میرسد و تحولات جدیدی در رابطه احساسی و اجتماعی شخصیتها پیش میآید که به وضوح قابلیتهای خلاقانه و نبوغ ادبی توماس برنهارد را به تصویر میکشد.
این کتاب به افرادی که به ادبیات پیچیده و انتقادی علاقهمندند، همچنین کسانی که به تحلیل عمیق روانشناسی شخصیتها و نقد اجتماعی توجه میکنند، به شدت توصیه میشود. اگر شما هم از آن دسته افرادی هستید که به دنبال متنهایی با زیرمتنهای فراوان و عمق فلسفی هستید، "چوب برها" میتواند یکی از بهترین گزینهها برای تجربهی مطالعهای متمایز و تفکربرانگیز باشد.
مردم روستایی در گفتن صریح اینکه کسی خود را کشته خوددارتر از مردم شهری هستند و گفتن اینکه خودکشی چطور اتفاق افتاده برای آنها سختترین کار است. حدس زدم که جوانا خودش را حلق آویز کرده بود. در حقیقت به زن مغازهدار گفتم، جوانا خودش را حلق آویز کرد، درست گفتم؟ او از حرفم جا خورد و به اختصار جواب داد، بله. من گفتم، آدمهایی مثل جوانا خودشان را حلق آویز میکنند. آنها خودشان را در رودخانه نمیاندازند یا مثلا از پنجره طبقه چهارم به پایین نمیپرند: آنها یک تکه طناب گیر میآورند، یک گره ماهرانه در طناب میزنند آن را محکم به تیر سقف میبندند و سپس خودشان را در گره رها میکنند. به زن مغازهدار گفتم، رقاصهای باله و بازیگران زن خودشان را حلق آویز میکنند. در حالی که روی صندلی راحتی نشسته بودم، اندیشیدم، این موضوع که برای مدتی طولانی خبری از جوانا شنیده بودم مدتی ظنینم کرده بود و اخیرا بارها با خودم فکر کرده بودم، جوانا، زنی که عمیقا زخم خورده، خیانت دیده و از طرف دیگران طرد وتحقیر شده بود، ممکن بود یک روز خودکشی کند.
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir