مجموعه داستانهای گرگ ماسهای اثر اُسا لیند، نویسندهی برجستهی سوئدی، یک سهگانه جذاب و فلسفی است که شامل جلدهای «تابستان اول»، «تابستان دوم» و «تابستان سوم» میشود. این مجموعه داستانی محبوب، توانسته نظر هم کودکان و هم بزرگسالان را جلب کند و به دلیل عمق مفاهیم فلسفی و بیانی ساده و دلنشین، خواندن آن بارها و بارها لذتبخش است. داستانها ترکیبی از ماجراجویی، پرسشهای هستیشناسانه و ملاقاتهایی با شخصیتهای خیالی هستند که ذهن مخاطب را به تأمل وامیدارند. در سوئد، این مجموعه داستانها در کنار کتابهایی محبوبی مانند «شازده کوچولو» در کتابفروشیها قرار میگیرند؛ نشانی از ارزش ادبی و جذابیت جهانی این اثر.
«تابستان سوم» آخرین جلد از سهگانهی گرگ ماسهای است که محوریت آن داستان دختری به نام ساکارینا و رابطهی او با گرگ ماسهای، موجودی عاقل و کمیاب است. این گرگ نه تنها دوست و همراه ساکارینا است، بلکه پاسخگوی سؤالات عمیق او دربارهی زندگی و فلسفه وجود است. تصویری که از گرگ ماسهای ارائه شده، از نوک دماغ تا نوک دم، پوستی وحشی و براق دارد که نمادی از راز و زیبایی طبیعت است. داستان به زیبایی فضایی ایجاد میکند که فکر و خیال و حقیقت در آن به هم میآمیزند، همانطور که ساکارینا درگیر سؤالاتش و جستجوی پاسخهاست.
نوجوانان و جوانان علاقهمند به داستانهای فکری و فلسفی. کسانی که به دنبال کتابهایی با روایت ساده اما پرمغز هستند. خوانندگانی که از کتابهایی که میشود چندین بار و در سنین مختلف خواند، لذت میبرند. علاقهمندان به آثار ادبی برجسته خارجی که ترکیبی از خیال و تأمل را میپسندند. مجموعه سهگانهی گرگ ماسهای، به ویژه جلد «تابستان سوم»، دریچهای به دنیایی پر از پرسشهای زندگی، فلسفه و دوستی است که با خواندنش، مخاطب را دعوت میکند هم کودکی کند و هم دربارهی آدمیت و هستی بیاندیشد. این اثر ارزشمند را به همه نوجوانان که دنبال داستانهای متفاوت و جذاب هستند، اکیداً توصیه میکنیم.
بابا خیره به موتور نگاه میکرد و قیافهاش واقعاً کمی شبیه دیوانهها شده بود. ساکارینا گفت: «شاید بد نباشد چکش را دوباره امتحان کنی.» بابا فقط غرغر کرد. ساکارینا گفت: «بروم از گرگ ماسهای بپرسم؟» بابا گفت: «از گرگ ماسهای بپرسی؟» ساکارینا گفت: «آره، چون تقریباً همهچیز را میداند. هر چیزی که فکرش را بکنی، دربارهٔ شهابها و هر چیز دیگر.» بابا گفت: «بس کن ساکارینا، یک دوست خیالی که نمیتواند کمک کند ماشین را درست کنم. ماشین واقعاً خراب شده.» ساکارینا پیچگوشتی را در جعبهٔ ابزار گذاشت، درِ جعبه را بهدقت بست و گفت: «ولی گرگ ماسهای راستیراستی خیلی چیزها بلد است. فقط کافی است ازش سؤال کنی.» بابا آهی کشید و دستهای کثیفش را با یک دستمال کثیف پاک کرد و گفت: «میروم به تعمیرگاه زنگ بزنم.» و رفت داخل خانه. ساکارینا مدتی کنار ماشین ایستاد. با پاهایش کمی با سنگریزهها وَر رفت و چند بار هم به جعبهٔ ابزار لگد زد. بعد رفت روی تاب نشست. با خودش فکر کرد: گرگ ماسهای هیچ هم یک دوست خیالی نیست. چون خوب میدانست که... آیا او واقعاً میدانست؟ حالا دیگر کاملاً مطمئن نبود.
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir