کتاب «فرزندانشان پس از آنها» نوشته نیکولا ماتیو اثری است که با نگاهی عمیق و تأملبرانگیز به موضوعات مرتبط با جایگاه نسل جوان پس از والدینشان میپردازد. این کتاب، روایتگر چالشها، ارتباطات و تحولات در بستر خانواده و اجتماع است و مخاطب را به سفری درونی و بیرونی برای درک رابطه نسلی دعوت میکند. «فرزندانشان پس از آنها» کتابی است که علاوه بر روایت داستان، در قالب پژوهش و تأمل، پلی میسازد بین نسلی که فراموش نمیکند هیچ نسلی بدون ریشه و تعلق نیست. این کتاب میتواند چراغ راهی باشد برای پرورش نسلهایی آگاهتر و متصلتر به ارزشهای انسانی و فرهنگی.
در کتاب «فرزندانشان پس از آنها» با داستانهایی مواجه میشویم که به زیبایی نشان میدهند چگونه نسلهای پیشین با تمام تجربهها و رنجها، مسیر را برای نسلهای آینده هموار یا گاهی پرپیچوخم میکنند. این روایتها تصویری ملموس از پیوندهای عاطفی، تعهدات خانوادگی و آرزوهایی است که گذشتگان برای آینده فرزندان خود دارند. این کتاب در حوزه ادبیات خانواده قرار میگیرد و با زبانی ساده اما تأثیرگذار، کوشیده است تا لایههای پیچیده روابط خانوادگی را واکاوی کند. «فرزندانشان پس از آنها» درباره انتقال ارزشها، هویت و مسئولیتها از نسلی به نسل دیگر است و خواسته یا ناخواسته چگونه هر نسل تأثیرگذار بر ساختار و فرهنگ نسل بعدی است. کتاب در عین حال، پرسشهایی را درباره استقلال، انتخاب و زندگی فردی فرزندان در برابر انتظارات والدین مطرح میکند.
علاقهمند به مطالعه ادبیات خانوادگی و روابط بین نسلی هستند. دنبال درک بهتر از پیوند عاطفی و فرهنگی بین والدین و فرزندان میگردند. درگیر مسائل و چالشهای نسل جوان و خانوادهاند و میخواهند با نگاهی عمیقتر، راهحلی منطقی و دلنشین برای آن بیابند. استادان، روانشناسان، و مربیانی که به موضوعات مرتبط با خانواده، تربیت و فرهنگ نسلها علاقه دارند. هر کسی که دوست دارد رابطه بین گذشته، حال و آینده را از منظر انسانی و اجتماعی بهتر بشناسد.
«رفت قدم بزند، مثل همه یک آبجو سفارش داد و با حسی آمیخته به رضایت و هوشیاریِ کم به دیدن مسابقه مشغول شد. با توجه به اینکه، از قبل، از صحنهای ترس داشت که قرار بود با رفتن به خانه ببیند، سخت بود که از دیدن بازی لذت ببرد. آنقدر ذهنش را مشغول کرده بود که حتی اولین گل بازی را ندید. با شنیدن سروصدای دیگران بود که متوجه شد. درنهایت، ترجیح داد که بین دو نیمه به خانه برگردد، هم احساس گناهکار بودن داشت و هم ترسیده بود، بدترین حالت ممکن. وقتی برگشت، در خانه هیچکس نبود. کورالی یک نامه روی میز آشپزخانه گذاشته بود: «من با بچه خونهٔ پدرومادرمم.» گفتنش بد بود اما با دیدن این نامه آرام شده بود. یک کاسه اسپاگتی آماده کرده بود و در حال دیدن آخرین دقایق مسابقه، آن را با ولع خورده بود. قبل از خواب، چون اولین بار بود که آرامش داشت، یک دیویدی فیلم پورنو گذاشت و خودارضایی کرد. از زمانش استفاده کرده بود. زیر دوش، از خودش پرسیده بود که کجای زندگی قرار داشت. آب روی بالاتنه و اندامش میریخت. کف را زیر پاهایش نگاه میکرد. میخواست چهکار کند؟ به دام افتاده بود. و دختر کوچولویش. هیچچیز نمیخواست. او را دیوانهوار دوست داشت. نمیتوانست بماند. یک لورازپام خورد و خوابید. کورالی فردای آن روز به خانه برگشت و در طول هفته سه کلمه بیشتر باهم حرف نزدند. سپس فرانسه منتقدین را به وحشت انداخت. بعد از دور اول مسابقات، پاراگوئه را در مرحلهٔ یکهشتم و سپس ایتالیا را حذف کرد. همه شاهد قدرت گرفتن این تیم بودند. و بعد از ایتالیا، که رقیب سرسختی شناخته میشد، خارج از بازی هرچیزی ممکن به نظر میآمد. انگار فقط کورالی بود که نمیخواست در این هیجان جهانی از تیمی طرفداری کند. حسین همهچیز را نگاه میکرد، مسابقهها، خلاصهٔ مسابقهها، اخبار، تحلیلها، بازپخشها، حتی روزنامه هم میخرید، همه را. جذاب بود و درعینحال آسان. خود را در عِرق و حماسهٔ ملی غرق میکرد تا غمهای روزانهاش را راحتتر فراموش کند. و درحالیکه در این موج آبیرنگ فرانسه غرق شده بود، ملامت بیصدای کورالی را حس میکرد. او حسین را سرزنش نمیکرد. اما با صدای قدمهایش، با کوبیدن کشوها، با نوع بستن یخچال، با خوردن ماست، حسین میفهمید که او ناراحت است. اما حتی عصبانی هم نبود. او غمگین بود و این بدتر بود.»
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir