کتاب سفر بیستم نوشته نرجس شکوریانفرد، به روایت زندگی و شیدایی علی بن مهزیار اهوازی میپردازد. این کتاب که توسط انتشارات عهد مانا منتشر شده است، داستان سفرهای مکرر علی بن مهزیار را برای دیدار امامان شیعه به ویژه امام زمان (عج) روایت میکند. در این کتاب، تلاشهای علی بن مهزیار برای رسیدن به هدف خود، که دیدار امامان و کسب معرفت از ایشان است، در قالب داستانی زیبا و آموزنده بازگو میشود.
علی بن مهزیار اهوازی، فقیه و محدّث قرن سوم هجری، در پی رسیدن به امامان شیعه بود. او از اهواز تا مکه، با وجود دشواریهای فراوان، بیش از بیستبار به سفر رفت. علی در پی این بود که از امامان روایتهای ناتمام خود را تکمیل کرده و درک کند که چرا حج بدون امام ناتمام است. او در مسیر این سفرها، از مشکلات و رنجها عبور کرده و تلاش میکرد تا به لحظهای برسد که در آن دیدار امامان، و بهویژه امام زمان (عج)، بتواند لذت حضور در کنار ایشان را تجربه کند. کتاب با استفاده از زبان ساده و بیانی تأثیرگذار، این سفرهای روحانی را بهطور عمیق و دقیق به تصویر میکشد.
در بخشی از کتاب، نویسنده به شرح خاطرات علی بن مهزیار از سفرهای مختلف او به دیار امامان و مواجههاش با سختیها و شوق دیدار میپردازد. او با ذکر تأثیرات عاطفی و روحی این سفرها، مخاطب را به دنیای علی بن مهزیار میبرد و با دقت به جزئیات لحظات دیدار و گفتگوهای او با امامان، روایتهای پرمعنایی را ارائه میدهد. داستانهای نقلشده از عموی علی و دیگر یارانش، سرشار از مفاهیم اخلاقی و معرفتی است که به تدریج ذهن خواننده را به تفکر و تأمل وا میدارد.
کتاب سفر بیستم برای تمام علاقهمندان به تاریخ و فرهنگ شیعه و همچنین کسانی که در جستوجوی داستانهایی با مضامین اخلاقی و عرفانی هستند، مناسب است. این اثر بهویژه برای پژوهشگران و دانشجویان در حوزه تاریخ اسلام و تاریخنگاری مذهبی جذاب خواهد بود. کسانی که به دنبال داستانهایی از زندگی شخصیتهای تاریخی با تمرکز بر فقه و عرفان اسلامی هستند، میتوانند از این کتاب بهرهمند شوند. این کتاب نه تنها برای علاقهمندان به تاریخ و زندگی امامان، بلکه برای کسانی که در پی مفاهیم عمیقتر زندگی و معنای آن هستند، پیشنهاد میشود.
سال دوم زودتر از موعد حرکت، کارهایش را آماده کرد و راهی شد، چه ذوقی سراپایش را فرا گرفته بود که هیچ از مسیر یادش نماند و حکایات دوستانش. در دلش نشسته بود که یکسال خودش را آماده کرده است برای لحظهای که کسی از آن خاطره نداشت و اما او ندیده دوستش داشت. لحظهٔ دیدار را دوست داشت؛ با آنکه نه تجربهاش را داشت و نه کسی یادی از آن میکرد.چرا چرا، خاطره شنیده بود که حالا دلش پر میکشید تا خودش هم تجربه کند. عمویش که همنام خودش بود، برایش خاطرهها گفته بود و همو بود که دلش را اینطور پر و خالی کرده بود و علی را به تقلا انداخته بود تا درک کند آن لحظهای را که کسی درک نمیکرد، الا به... به چه؟ سرش را رو به آسمان گرفت و لب زد:- به چه عمو علی؟نه عمو بود که جوابی به او بدهد و نه پدرش ابراهیم. تنها شنیده بود که دیدار یار لذتی در جانت مینشاند که صد فراق را تاب بیاوری... تا تنها یک لحظه را درک کنی!حالا بار دوم بود که راهی شده بود و دل کنده بود از اهل و عیال و راحتی تا شاید یک لحظه لذت حضور و دیدار او را درک کند. تقصیر این خیال به گردن عمو بود و پدر که در گوشش وصفی گفته بودند نایاب.عمو شده بود یار خاص که دل بکند از اهواز و راه بیفتد در بیابانها و شتر براند و گرما بچشد و سرما را کنار بزند تا ببیند و بدارد.رفته بود تا دیار امام رضا (ع) و دل داده بود که وقتی برگشت هر کس او را میدید انگار که چشمی را میدید زیباتر از هر چشم فاختهای. عمو نشسته بود مقابل امامی که دشمن هم در وصفش شعر میگفت. همکلام شده بود با عزیزی که فرشتهها برای دیدنش اذن دخول میخوانند و عمو را پذیرفته بودند و... خیلیها محروم بودند و عمو علی، علیبن مهزیار اهوازی، اما اجازهٔ دیدار داشت. اجازه داشت که غسل زیارت کند و وضو بگیرد، نماز شکر بخواند و اذن دخول:- جُعِلتُ فداک... فدایت شومرا زمزمه کرد و قدم به حریمی گذاشت که امنیت عالم را داشت برای دوستانش و البته که دشمنان را هم بیبهره نمیگذاشت.امام رضا (ع) را دیده بود عموعلی. امام جواد (ع) را دیده بود عمو. امام هادی (ع) را دیده بود عمو که پدر اینگونه دوستش داشت. تعریفهای عمو و پدر بود که لذت عالم را برایش بیطعم کرده بود و دلش لذت برتر را میخواست. شنیده بود بارها؛ بعد از شهادت امامجواد (ع) راهی شد تا امامش را ببیند؛ امام هادی را. عمو تعریف کرد:- همهٔ راههای رسیدن و دیدار امام را بسته بودند. به شهر که رسیدیم دیدم امام در حصر است و شیعیان سخت به امام دسترسی دارند. من دلم در پیاش بود و نگران سؤالاتی که مردم داشتند و جز امام کسی جوابی به آن نداشت. گفتند هرکس سوال دارد در مسیر از امام میپرسد و یا گاهی پیش از آنکه بپرسد امام خود پاسخ میدهند، امر را سپردم به خدا و امامی که خودش آگاه است به حال من فقیر.میان اینهمه اما، امام راهی گشودند برای عموعلی و او را به لطف امامتشان نزد خودشان بردند و عمو بود و امام و محبت و جوابهایی به سوالات عمو، بی آنکه از امام بپرسد. عمو نپرسیده بود و امام پاسخ داده بود. سوالات شیعیان بهانه بود برای آرام کردن دل، که خدا هر که را لایق بداند اذن دیدارش میدهد و عمو لایق بود.
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir