کتاب صدایت را بلند کن را رافائل هونیگ اشتاین نویسنده آلمانی نوشته است و با ترجمه آرمین زمانی منتشر شده است. این کتاب زندگینامهٔ یورگن کلوپ است. این مرد آلمانی در زندگیاش توانسته است چندین تیم فوتبال را تغییر دهد و مسیرشان را عوض کند این کتاب یکی از بهترین کتابهای ورزشی سال 2018 است. کلوپ مربی است که بازیکنان را تبدیل به افرادی برنده میکند. اندکی بیشتر از توانشان از آنها کار میکشد و تیمهایی مثل دورتموند که در میانه جدول قرار داشتند را در عرض دو فصل تبدیل به قهرمان لیگ و یکی از تحسینبرانگیزترین تیمهای اروپا میکند.
زندگینامهٔ یورگن کلوپ نوشتهٔ نویسندهٔ باواریایی آلمان، رافائل هونیگاشتین که از دوستان نزدیک کلوپ است، یکی از بهترین کتابهای ورزشی سال 2018 شناخته شد. این کتاب نگاهی دارد به زندگی مرد عجیب آلمانی که توانست نهتنها چند تیم را که فوتبال را دستخوش تغییر کند. این کتاب توسط آرمین زمانی، مترجم خوب ادبیات ورزشی ترجمه شده است.
یورگن کلوپ فقط یک مربی فوتبال نیست. هیچکس فقط «یک چیز» نیست، اما کلوپ پا را فراتر از این واقعیت هم میگذارد. او نگاهی ساده و به قول خودش «کارگرزاده» به دنیا دارد؛ آنقدر تلاش کن تا موفق شوی.
این حرف در دنیای امروز شاید خیلی خریدار نداشته باشد، پول، شهرت، ارتباطات و رانت معمولاً خلاف آن را ثابت میکنند، اما چه خوشمان بیاید و چه نه کلوپ آن را اثبات کرده است. بازگشتهای شگفتانگیز در فوتبال، پیروزی با نبوغ و تلاش بر سرمایه و قدرت و یک خاصیت دیوانهکنندهٔ غیرقابلباور: هرگز تسلیمنشدن.
رافائل هونیگاشتاین نویسندهٔ قدری است در ادبیات ورزشی آلمان و این کتابش به چند زبان مختلف ترجمه شده است. کتاب روایتی خاص دارد، مدام بین زمانها، اکنون/کودکی/جوانی پرواز میکند و قصهٔ مردی از جنگل سیاه در ایالت بادن - ورتمبرگ را تعریف میکند.
او تقریباً با هر کسی که میتوان صحبت کرده و چیزی جدید دربارهٔ یورگن بیان میکند؛ از عشق دیوانهوار پدرش به فوتبالیست شدن تا روزی که به آنفیلد میآید و کار شگفتانگیزی که انجام میدهد:
او نام تمام هشتاد کارمندی را که در مِلوود کار میکردند یاد گرفت، همهٔ آنها را در سالن غذاخوری به خط کرد و همگی به بازیکنان معرفی شدند. کلوپ توضیح داد بازیکنان و کارکنان باشگاه در قبال یکدیگر «مسئولاند» تا به هم کمک کنند بهترین عملکرد را داشته باشند.
این کتاب را به تمام علاقهمندان به فوتبال پیشنهاد میکنیم
کریستین هایدل بهشدت به این داستان علاقهمند است. بهقدریکه آدم به این فکر میافتد که چقدر از آن واقعیت دارد. وی درحالیکه خودش را برای تعریفکردن داستان آماده میکند، میگوید: "بهعنوان یک شهروند اهل ماینتس 10، میتوانم بگویم این را از خودمان در آوردیم، اما باور کنید اتفاق واقعاً افتاده است." میگوید آماده یک هیجان تمامعیار باشید: از دفتر نمورش در باشگاه شالکه تا شهری که در آن به رقص و آواز مشغولاند و یک تیم کوچک تبعید شده به دسته دوم که استادیوم آن 40 دقیقه با شهر فاصله دارد.
یک روز قبل و در تاریخ 25 فوریه 2001، تیم ماینتس با تیم رقیب خود گرویترفورت 11 در ورزشگاه پلیموبیل بازی کرده و با نتیجه 3-1 شکستخورده است. هایدل میگوید: "کلوپ اندکی مصدومیت داشت و بدترین بازیکن زمین بود، مجبور شد 20 دقیقه قبل از پایان از زمینبازی بیرون بیاید." این شکست، ماینتس را در منطقه سقوط قرارداد. مدیرکل سابق این تیم با لبخند میگوید: "افتضاح بودیم! به معنای واقعی کلمه در قعر جدول قرار داشتیم و هیچ کورسوی امیدی برای بهبود شرایط تیم دیده نمیشد. به طور متوسط در هر بازی 3 هزار تماشاگر داشتیم، دیگر کسی به ما اهمیت نمیداد. همه مطمئن بودند سقوط میکنیم."
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir