خطابهی سقوط رم دو دانشجوی فلسفه از ادامه ی تحصیل در دانشگاه پاریس سر باز زده و به روستایی دور از ساحل می آیند تا با کار کردن در یک بار کوچک «بهترین دنیای ممکن» را بسازند. اما آنجا برایشان به جهنمی بدل می شود. ژروم فراری، با گذر از قرون، این مفاهیم را به کمک خطابه ی سن آگوستین بازتاب می دهد؛ موعظه ای که او برای آرام کردن هوادارانش در زمان سقوط رم در باب سست بنیاد بودن امپراتوری های زمینی ایراد می کند. نویسنده با قلمی شیوا بی رحمانه پرده از مصائبی برمی دارد که انسان ها را محکوم به نظاره ی فروپاشی دنیاهایی می کند که برای خود ساخته اند، انسان هایی که برای اتمام ناکامی شان مدام این افسانه های غیرممکن را، بر پایه ی اشک و خون، از نو بنا می کنند.