کتاب «مجموعه خانه عنکبوت 4 - شکار شکارچی - جلد اول» نوشته صالح مرسی یکی از آثار برجسته و عمیق در زمینه ادبیات داستانی است که با نگاهی تأملبرانگیز به وضعیت اجتماعی و سیاسی جوانان میهنپرست در جهان عرب میپردازد. این اثر، که به خوبی با واقعیتهای موجود در کشورهای عربی پیوند خورده، داستانهایی گزنده و الهامبخش را روایت میکند که نشاندهندهی تلاشهای جوانان برای دفاع از هویت و ارزشهای قومیشان در برابر تهدیدات و فشارهای ناشی از فعالیتهای اطلاعاتی رژیم صهیونیستی میباشد. این کتاب به وضوح به تشریح چالشها و مشکلاتی میپردازد که جوانان مسلمان با آن مواجه بوده و هستند. نویسنده با مهارت تمام، سعی در به تصویر کشیدن این موضوع دارد که چگونه سازمانهای اطلاعاتی اسرائیل از بدو تأسیس خود تا به امروز، با تولید داستانهای جذاب در رسانههای خود، به تضعیف اعتماد به نفس جوانان مسلمان پرداخته و بذر ترس و ضعف را در دل آنان میپاشند. این روایت میتواند به عنوان یک آینهای برای کسانی باشد که خواهان درک عمیقتر از واقعیتهای منطقه و جنگهای نرم روانی هستند.
این کتاب پیشنهاد ویژهای برای تمامی علاقهمندان به ادبیات سیاسی، اجتماعی و داستانهای واقعی است. به ویژه جوانان، دانشجویان و پژوهشگران که در پی درک بهتری از تاریخ معاصر خاورمیانه و همچنین تمایل به ملاحظه تجارب واقعی انسانها در مواجهه با چالشهای بزرگ هستند، میتوانند از این اثر بهرهمند شوند. اگر به دنبال داستانهای قوی و پیامی عمیق در خصوص مبارزه، امید و پایداری هستید، «شکار شکارچی - جلد اول» مطمئناً برایتان جذاب و آموزنده خواهد بود.
«نبیل» در آن شبی که ابوسلیم با صراحت با او گفتگو کرد، نتوانست بخوابد. نمیدانست این راهی که او با اختیار خودش در آن پا میگذارد، به کجا خواهد رسید. او یقین داشت که گام بعدی از فرداصبح آغاز میشود و پایانی بر زندگی کنونیاش و شروعی برای یک زندگی جدید خواهد بود. در رختخوابش میغلتید و میکوشید بخوابد، اما بیفایده بود. چشمهایش کمی گرم شد، اما با دیدن کابوسی از خواب پرید و تمام بدنش غرق عرق شد. در کابوس دیده بود که از کوه بلندی سقوط میکند. فرداصبح، وقتی از پنجرۀ اتاقش به بیرون نگاه کرد، دید زندگی در خیابانها جاری است. نتوانست در اتاق بماند. اتاق را ترک کرد و خودش را به خیابان سپرد و بیهدف در آن حرکت کرد. نبیل سالم» هیچگاه آن شب را در زندگیاش فراموش نخواهد کرد؛ شبی که تیغ برهنه بر گردنش گذاشته شده بود و او چیزی جز یک ابزار دست نبود که خودش را به بهایی اندک فروخته بود. وقتی افسر پلیس آلمانی آن جملات را به او گفت، زمین در زیر پایش سست شد. احساس میکرد که از فراز ابرها بر زمین سقوط کرده است. مأمور بستههای مواد مخدر را — که کیف را پر کرده بودند — زیرورو میکرد. بوی مواد هوای آپارتمان را پر کرد. سیلی از سؤالات مأمور بهسویش سرازیر شد و نزدیک بود او را دیوانه کند.
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir