در بخشی از کتاب در بیروت دریایی نیست می خوانیم:
طوفان شهر را با تاریکی، باران و زوزههای باد احاطه میکند. اتاقم وحشتزده در گوشهای از اعماق ساختمان پنهان شده. نفسهای ساعت بر دیوار به شماره افتاده و عقربههایش شب را به نیمه نزدیک میکنند. کتابخانۀ پربارم از شوق عصیان زبانه میکشد. باران بر شیشه میکوبد و بر صورت تو که همیشه، از زمانی که شناختمت، در پس هر پنجرهای پیدا میشود.
چمدانِ گشودهای که چند دقیقۀ دیگر پر خواهد بود پیش رویم است… و پشتسرم ساعت، دیوار و کتابخانهای که از آن روی گرداندم؛ چراکه پنجره و باران، ظلمت و ناشناختهها و صورت تو را که همیشه در پس هر پنجره پیدا میشود انتخاب کردم؛ چراکه در صَنین در پس برف و باران، در پس رنگ و صدا و پژواک، در منتهای وحشت بیپایانْ قلهای فراموششده پنهان است. و ما در جستوجوی آن خواهیم بود، بهسوی آن میرویم، در آن برافروخته میشویم و از آنجا بهسوی حقیقتهای دور رهسپار خواهیم شد. و بازنمیگردیم و همچون دو گرگ، دو پرنده، دو ذره دور خواهیم شد و هیچچیز غیر از ما نخواهد بود.
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir