به نام خدا

یه کتاب خوب میتونه زندگیت رو عوض کنه!

02166963155
ناموجود
این کالا فعلا موجود نیست اما می‌توانید زنگوله را بزنید تا به محض موجود شدن، به شما خبر دهیم.
موجود شد باخبرم کن

کتاب‌های مشابه







عشق هرگز نمی‌میرد









آیکون توضیحات کتاب

معرفی کتاب

کتاب عشق هرگز نمی‌میرد که با نام بلندی‌های بادگیر نیز شناخته می‌شود، تنها رمان امیلی برونته است. این اثر به عنوان یکی از شاهکارهای ادبیات جهان و یکی از برجسته‌ترین رمان‌های عاشقانه انگلیسی شناخته می‌شود. داستان این رمان حول محور عشق ممنوعه بین کاترین ارنشاو و هیتکلیف می‌چرخد، که با موانع متعددی از جمله اختلاف طبقاتی، حسادت، و سوءتفاهم روبرو می‌شود و سرانجام به تراژدی می‌انجامد. این رمان به کاوش در مضامین مختلفی از جمله عشق، نفرت، انتقام، طبقه اجتماعی، و طبقات اجتماعی می‌پردازد. امیلی برونته با ظرافت و قدرت، پیچیدگی‌های روابط انسانی و تأثیر مخرب شرایط اجتماعی بر سرنوشت افراد را به تصویر می‌کشد. سبک نگارش این کتاب سرشار از احساس و عاطفه است و از توصیفات دقیق و زبانی شاعرانه برای خلق فضایی وهم‌آلود و گوتیک استفاده می‌کند. عشق هرگز نمی‌میرد از زمان انتشار در سال 1847، مورد تحسین منتقدان و خوانندگان قرار گرفته است. این رمان به عنوان یکی از کلاسیک‌های ادبیات جهان شناخته می‌شود و بارها به زبان‌های مختلف ترجمه شده و مورد اقتباس فیلم و سریال تلویزیونی قرار گرفته است.

درباره کتاب عشق هرگز نمی‌میرد

شخصیت‌های اصلی: کاترین ارنشاو: دختری زیبا و سرزنده که با وجود عشق عمیق به هیتکلیف، به خاطر موقعیت اجتماعی با ادگار لینتون ازدواج می‌کند. هیتکلیف: مردی رها شده که توسط خانواده ارنشاو پناه داده می‌شود. او عاشق کاترین است، اما عشق او به دلیل غرور و تلخی روحی که از بی‌عدالتی‌ها تجربه کرده، آلوده می‌شود. هیندلی ارنشاو: برادر بزرگتر کاترین که از هیتکلیف متنفر است و او را رقیب خود در محبت پدر و کاترین می‌داند. ایزابلا لینتون: خواهر ادگار که عاشق هیتکلیف می‌شود، اما به دلیل انتقامجویی از کاترین، با او ازدواج می‌کند. نویسنده برای روایت داستان شورانگیز خود چند راوی انتخاب می‌کند که هیچ‌کدام جزو شخصیت‌های اصلی ماجرا نیستند. نیمی از رمان را لاک‌وود که مستأجر هیت کلیف در ایام میانسالی است تعریف می‌کند و نیمی دیگر را آلن دین برعهده می‌گیرد چرا که او خدمتکار قدیمی عمارت وودرینگ است و سال‌های زیادی را با عشاق داستان گذرانده است. آلن داستان خود را از ایامی آغاز می‌کند که آقای ارنشا با پسر بچه‌ای کولی به عمارت وودرینگ می‌آیند و این پسر همان هیت‌کلیف است. این پسر کولی از همان سال‌های نخست ارتباط عمیقی با کاترین دختر ارباب برقرار می‌کند که در ایام نوجوانی به عشق مبدل می‌شود. کاترین هم هیت کلیف را دوست دارد اما خلق و خوی آتشین هر دو و اختلاف طبقاتی همواره مانع از این می‌شود که این عشق فرجامی داشته باشد. از طرف دیگر، هیت کلیف ارتباط خاصی هم با پسر ارباب برقرار می‌کند که سراسر کینه و نفرت است. هیت‌کلیف در سراسر داستان میان عشق و نفرت این خواهر و برادر در رفت و آمد است و هر آنچه می‌کند بر اساس احساسی است که نسبت به این دو دارد. احساسات هیت‌کلیف حتی با مرگ اعضای این خانواده هم از میان نمی‌رود و به نسل بعدی این خانواده منتقل می‌شود. هیت‌کلیف که نتوانسته با کاترین ازدواج کند و جوانمرگ شده است، دیگر فقط به یک چیز فکر می‌کند و آن هم انتقام است.

خواندن کتاب عشق هرگز نمی‌میرد را به چه کسانی توصیه می‌کنیم؟

علاقه‌مندان به ادبیات کلاسیک: این کتاب یکی از کلاسیک‌های ادبیات جهان است و برای کسانی که به رمان‌های قدیمی و ماندگار علاقه دارند، بسیار مناسب است. عاشقان داستان‌های عاشقانه پیچیده: اگر به داستان‌های عاشقانه با پیچیدگی‌های عاطفی و روایت‌های چندلایه علاقه دارید، این کتاب گزینه خوبی است. کسانی که به روان‌شناسی شخصیت‌ها علاقه دارند: این رمان به عمق روان‌شناسی شخصیت‌ها می‌پردازد و برای کسانی که به تحلیل روان‌شناختی علاقه دارند، جذاب است. جوانان بالغ و بزرگسالان: به دلیل پیچیدگی موضوعات و فضای تاریک داستان، بیشتر برای مخاطبان بزرگسال و جوانان بالغ مناسب است. کسانی که به تاریخ و فرهنگ قرن نوزدهم اروپا علاقه دارند: این کتاب نگاهی به زندگی و سنت‌های اجتماعی آن دوره می‌اندازد و برای علاقمندان به تاریخ و فرهنگ اروپا مفید است.

در بخشی از کتاب عشق هرگز نمی‌میرد می‌خوانیم

پس از چند لحظه کاترین تکانی به خود داد و خیال من تا حدی آسوده شد. وی دستش را به دور گردن هیت کلیف حلقه کرد و سرش را بالا آورد و گونه‌هایش را به صورت او نزدیک ساخت. هیت کلیف در حالی که وی را غرق بوسه ساخته بود و وحشیانه نوازشش می‌کرد گفت: «تو به من فهماندی تا چه حد بی‌رحم بوده‌ای، بی‌رحم و سنگدل! چرا مرا تحقیر کردی؟ کاتی چرا به قلب و احساسات خود خیانت کردی؟ من یک کلمه هم برای دلداری و تسلی تو نمی‌توانم بر زبان آورم، زیرا آن چه بر سرت آمده تقصیر خودت بوده است. تو خودت را کشته‌ای. آری، تو ممکن است مرا ببوسی و زاری کنی. تو می‌توانی اشک مرا نیز جاری سازی ولی قطرات گرم و سوزان این اشک تو را عذاب خواهند داد و بر تو لعن و نفرین خواهند فرستاد. تو که مرا دوست داشتی چه حق داشتی ترکم کنی؟ بگو، جواب بده، به چه حقی چنین کردی؟ آیا برای هوس ناچیز و فریبنده‌ای که در دل خود نسبت به ادگار لینتون احساس می‌کردی؟ تو می‌دانستی که نه فقر، نه زندگی ساده و محقر، نه مرگ و نه هر عامل دیگری که خدا یا شیطان به کار می‌برد نمی‌توانست موجب جدایی ما دو نفر از یکدیگر باشد. ولی تو با دست خود و به میل خود موجب چنین جدایی گشتی. من قلب تو را نشکسته‌ام بلکه تو به دست خود قلبت را شکسته‌ای و با این کار دل مرا نیز خونین ساخته‌ای و آرزوهایم را به باد داده‌ای. این نیرو و قوت بدنی به چه کار من می‌آید؟ آیا پس از تو دیگر زندگی برای من ارزشی خواهد داشت؟ اوه خدای من! راستی پس از تو زندگی من چگونه خواهد بود و من به چه امید خواهم توانست بار زندگی را بر دوش کشم؟ آیا تو می‌خواهی روحت را نیز با خود به درون گور ببری؟» کاترین هق‌هق کنان در جواب گفت: «ولم کن، دست از سرم بردار. اگر من خطایی کرده‌ام اکنون جانم را بر سر آن گذارده‌ام، آیا این مجازات کافی نیست؟ تو هم مرا ترک کردی و رفتی. اما من تو را به خاطر این عمل سرزنش نمی‌کنم. من تو را می‌بخشم، تو هم مرا ببخش!» «چقدر مشکل است که تو را ببخشم و در همان حال به چشمانت بنگرم و دست‌های پژمرده و بی‌روحت را در دست بگیرم. مرا ببوس باز هم ببوس. مگذار چشمانم به چشمان تو بیفتد. من تو را برای آنچه بر سرم آورده‌ای می‌بخشم. من آن کسی را که موجب بر باد رفتن امیدها و آرزوهایم شده است می‌بخشم، ولی چگونه تو را به خاطر بلایی که بر سر خودت آورده‌ای عفو کنم؟»

نظرات کاربران

کتاب‌های مشابه