مسیر تسلی کجاست؟ باید از کدام راه رفت برای رسیدن بهجایی که اندکی از اندوه فقدان او کم شود؟ با هجومها چه باید کنیم؟ هجوم خاطرهها، هجوم میل سیریناپذیر به حضورش، دستان شکیبایش، تماشای بودنش، شنیدن کلمهها و نفسهایش، بوی جاودانهاش که میتواند در هر مکان و زمانی، میخکوبمان کند؛ حتی اگر سالها پس از سالها از درگذشتنش گذشته باشد، بازهم میدانیم «یکی هست که دیگر نیست»، نه اینکه به قول «رؤیا»: «مادر که میمیرد، دیگر نمیمیرد»؟ چرا اینگونه است و مرگ مادر، اثبات ناممکنی مرگ اوست؟ آلبر کوئن، دوازده سال پس از مرگ مادرش، چنان سرشار از یادآوری و خاطره، رسالهای داستانی غوطهور میان شرح زندگی و داستان نوشت که جز «کتاب مادرم» نمیشد نام دیگری بر آن گذاشت. چراکه مادر توان بازگرداندن ما به آغازمان را دارد و ازنو دیدن جهان و هرآن چه در آن است. کتاب مادرم، گشتوگذار یادآورانهٔ کوئن در ستایش مادرش و البته در سوگ فقدان اوست. کتابی حاصل تأملی شاعرانه، ژرف و اندوهگین درراههای پیموده با مادر در کوچهها و خیابانهای ژنو، زیبایی جاودانهاش، لحظههای منتظر درگذشته و نا منتظر پس از درگذشتن، رؤیاهایی که پس از مرگ مادر دیگر هیچ در خود ندارند جز آن حضوری که نفی همهٔ حضورهاست. کتاب مادرم، بیتفاوتی خوابوبیدار فرزندی است که طاقت این بیطاقتیاش بیشازاین نیست که روز بیمادر شبتر از شب است! و بازهم آنطور که «رؤیا» میگوید: ما روی وحشتی درهم کوفته/ خمشده بودیم/ و روز روی سایهٔ خود شبترین شبها بود.
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir