یه کتاب خوب میتونه زندگیت رو عوض کنه!
معرفی کتاب
کتاب به شیوه باران - مجموعه داستان 3 برای او که شیوۀ معمولش سکوت و کمگویی بود، «نگاه» میشد کبوتر نامهبر. به تکتک آدمهایی که میآمدند مسجد، نگاه میکرد. با نگاه سلام میداد، دلجویی میکرد. آنهایی را که ته صف و یا کنجی نشسته بودند و چندان به چشم نمیآمدند هم میدید. نیازمندها را رصد میکرد، به اطرافیانش میگفت: آن آقا را میبینید؟ هم او که جلوی در نشسته، این پول را بدهید بهش. یا آن دیگری را میبینید آن گوشه، این هدیه را بدهید ببرد.