مجموعه داستان کولی با شکلات تلخ نهنگ کوله پشتی اش را باز می کرد. دفترچه اش را بیرون می کشید و تاریخ روزهایی را که از زیر خاک، کوزه یا استخوانی را که فلان گروه کشف کرده بودند، مرور می کرد. می خندید. دست هایم را می گرفت ... دست ها نشان می دهند آدمی در زندگی راحت بوده یا سختی کشیده. حتی خبر از عاشقی آدم ها هم می دهند. اگر کشیده و استخوانی باشند، تجربه من می گوید عاشق های شکست خورده ای هستند که حالا موذی شده اند. شغل هر دستی را نمی توان حدس زد. بعضی از دست ها این خاصیت را دارند. وقتی دست هایش را جلوی چشم هایم گرفت و گفت: (حدست چیست؟) مدت ها طول کشید تا چیزی بگویم. دست هایش قهوه ای رنگ با انگشت هایی بلند و تقریبا باریک بودند. می شد حدس زد این دست ها کار نکرده اند، با آب سرد لباس نشسته اند، اما این که چه کار می کنند سخت بود. رگ های نازک پشت دستش مرا به یاد آبگیرهای کوچکی می انداخت که قورباغه هایی در آن شنا می کردند که هنوز قورباغه نبودند. آن روز گفتم: (شما ماهی گیر هستید، آقا؟) آخرین شبی که خوش حال از حدس درستم به خانه برگشتم، شماره آپارتمانش را گرفتم. جواب نداد. با خودم گفتم: (نهنگم حمام رفته.) اما نرفته بود... .
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir