باران هرگز تکراری نیست
و هر قطرهاش قطرهی تازهای است!
آلیسا توی آفتاب تابستان هم یخ میزند؛ آن هم نه فقط دست و پاهایش که در تمام جانش زمستان خانه کرده است. مادرش میگوید آقای دکتر متخصص است و خیلی زود تشخیص میدهد، لابد یکجور بیماری ویروسی است. اما آلیسا تهِ دلش میداند که ویروسی در کار نیست. یک سالی میشود که غم و غصهها او را دوره کردهاند، انگار زندانی یکی از همین گویهایِ بلورینی شده که همیشه تویشان برف میبارد…
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir