کتاب «ماه به روایت آه» نوشته ابوالفضل زرویی نصرآباد به روایت از زندگانی و شخصیت حضرت ابوالفضل العباس(ع)، معروف به ماه بنی هاشم، به بررسی ابعاد مختلف زندگی این شخصیت بزرگ تاریخ اسلام میپردازد. نویسنده در این اثر با استفاده از زبان دوازده راوی، تلاش کرده است تا ناگفتههایی از قبل و بعد از شهادت پرچمدار کربلا را با امانتداری و پایبندی به مستندات تاریخی و روایی روایت کند و از اغراق پرهیز نماید. جالب است که در این کتاب به شکل و شیوهی شهادت حضرت ابوالفضل(ع) اشارهای نشده و نویسنده عمدهی همت خود را صرف بازگویی و رازگشایی از اموری کرده که با وجود جذابیت برای مخاطب، متاسفانه کمتر بدانها پرداخته شده است. این امور شامل خانوادهی مادری، کودکی، ازدواج، فرزندان، برادران، حیطهی دانش و معرفت و جایگاه آن حضرت در میان اهل بیت و مسلمانان آن روزگار میباشد.
از دیگر جذابیتهای این کتاب، ذکر تاریخ شمسی تمامی رخدادهاست که خوانندهی فارسیزبان را با زمان وقوع حوادث در روز و ماه و سال هجری شمسی آن وقایع آشنا میکند. نویسنده، زرویی، در نگارش این دوازده روایت با تکیه بر منابع دست اول تاریخی و مطالعه و فیشبرداری از قریب شصت کتاب، ضمن رعایت ایجاز و پرهیز از اطناب و نگاه احساسی، متنی خواندنی و قابل اعتماد و استناد فراهم آورده است؛ متنی که در عین سادگی، ساختار ادبی محکم و قابل تاملی دارد. به جز یک راوی (زید بازرگان)، تمام راویان کتاب شامل شخصیتهای واقعی هستند، از جمله مسلم بن عقیل، فاطمه کلابیه، حضرت زینب، امام حسین علیه السلام، ام کلثوم، لبابه، عبدالله بن ابی محلّ، کزمان، شبث بن ربعی، سرجون و عبیدالله بن عباس. این ویژگیها باعث میشود که کتاب «ماه به روایت آه» به عنوان یک منبع معتبر و جذاب برای مطالعه در مورد شخصیت حضرت ابوالفضل العباس(ع) شناخته شود.
این کتاب به ویژه برای علاقهمندان به تاریخ اسلام، پژوهشگران و دانشجویان رشتههای تاریخ و علوم اسلامی، و همچنین کسانی که به دنبال درک عمیقتری از شخصیتهای بزرگ تاریخ اسلام و ابعاد مختلف زندگی آنها هستند، پیشنهاد میشود. همچنین، برای افرادی که به مطالعهی آثار ادبی با محتوای تاریخی و مذهبی علاقه دارند، این کتاب میتواند یک منبع ارزشمند و الهامبخش باشد. با توجه به محتوای غنی و دقیق این اثر، «ماه به روایت آه» میتواند به عنوان یک راهنمای جامع برای درک بهتر از شخصیت و زندگی حضرت ابوالفضل العباس(ع) و تأثیرات او بر تاریخ اسلام مورد استفاده قرار گیرد.
مسلم بن عقیل: یک دست به چوبدستی که عصایش بود و دست دیگر بر شانهی نحیف من که پسرش بودم. چشمان پدر هر سال کم سوتر میشد و من هر روز، گاه تا دو یا سه بار، با پاره نمدی لوله شده در زیر بغل، پدر را از خانه تا مسجد پیامبر و از مسجد تا خانه همراهی میکردم. پسر بچهای بودم ده - یازده ساله، پا برهنه، بر کوچههای خاکی و تفتهی مدینه، با شانهای عرق سوز شده در زیر دست پدر؛ پدری که افزایش سن جسم و کاهش سوی چشم، هر سال از فاصلهی گامهایش میکاست و بر سنگینی فشار دستش بر شانهام میافزود. مسجد پیامبر با حصیرهایی از لیف خرما فرش شده بود. تا پدر به سلام و حال پرسی از اهل مسجد مشغول بود، پاره نمد را، جای همیشگی، کنار دیوار پهن میکردم. پدر که عصا را به دیوار تکان میداد و بر نمد مینشست، معمولا چند نفری بر گرد او مینشستند. این یکی برای شنیدن حدیث آمده بود، آن یک برای دیدار خویشان و یاران پیامبر، این دیگری برای شنیدن و ثبت سیره و روش رسول خدا در مواجهه با امری خاص. بیشتر سوالاتی که از پدرم میشد، مربوط به علم الانساب و تبارشناسی افراد و اقوام و قبایل عرب بود. پدرم حافظهای حیرت انگیز داشت و شجره و ریشه و پیوندهای فامیلی افراد و قبایل را از خود آنان نیکوتر میدانست. روزی، یکی از تجار یمن که از گسترهی دانش پدرم در بهت و حیرت فرو رفته بود، از او پرسید: «ای پسر عموی پیامبر، آیا در تمام عالم، پس از خدا و رسول او، کسی هست که به اندازهی تو بداند؟ پدرم به حسرت آهی کشید و سر تکان داد و با لبخندی تلخ گفت: «به خدا قسم، دانش من و تمام جهانیان، در برابر آنچه برادرم علی - که سلام خدا بر او - میداند، چون قطرهای است در برابر دریا. بسیار میشنیدیم از فرستادهی خدا - که درود خدا بر او- که: من شهر دانشم و علی دروازهی ورود به این شهر است. علی در ابلاغ پیام خدا شریک و مددکار پیامبر بود و پیامبر بارها او را در نسبت با خویش، به منزلهی هارون در نسبت با موسی میدانست...»
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir