کتاب کلیددار کعبه (دفتر چهارم از مجموعه یک آیه یک نمایش)، یک نمایشنامه برای نوجوانان است که بر اساس یک آیه از قرآن کریم نوشته شده است. این کتاب توسط سید حسین فدایی حسین به نگارش درآمده است. این نمایشنامه شامل پنج شخصیت اصلی است: ابن طلحه، ابوشمیم، اهالی یک، پدر طلحه، و اهالی دو. داستان در یک کلاس درس یا مسجد آغاز میشود و به مفاهیم اخلاقی و دینی میپردازد. استفاده هنری از مفاهیم آیات قرآن در نمایشنامه "یک آیه یک نمایش" به این صورت است که نویسنده از تصویرپردازی هنری و داستانپردازی استفاده میکند تا مفاهیم دینی و اخلاقی را به صورت جذاب و دراماتیک به مخاطب منتقل کند. نویسنده با استفاده از زبان و بیان دراماتیک قرآن، فضایی معنوی و الهی ایجاد میکند که مخاطب را به درون داستان میکشاند. این تصاویر هنری به مخاطب کمک میکنند تا مفاهیم انتزاعی را به صورت محسوس و خیالانگیز درک کند. داستان به گونهای بازنویسی میشود که هم به مفاهیم دینی اشاره کند و هم به صورت پندآموز و آموزنده باشد. نویسنده از قصههای قرآنی استفاده میکند تا وضعیت موجود و مطلوب آدمی را به تصویر بکشد و انسان را به سمت وضعیت مطلوب هدایت کند. شخصیتهای اصلی بر اساس مفاهیم دینی و اخلاقی آیه انتخاب میشوند و در طول داستان به رشد و تغییر میرسند. این شخصیتها به عنوان الگوهای اخلاقی عمل میکنند و مخاطب را به تفکر وادار میکنند. از گفتگوهای قرآنی برای انتقال پیامهای اخلاقی و دینی استفاده میشود که به مخاطب کمک میکند تا با مفاهیم دینی آشنا شود و از آنها لذت ببرد.
نوجوانان: این کتاب بهطور خاص برای نوجوانان نوشته شده است و مفاهیم اخلاقی و دینی را به زبان ساده و جذاب به آنها منتقل میکند. معلمان و مربیان: معلمان میتوانند از این کتاب برای تدریس مفاهیم دینی و اخلاقی در مدارس استفاده کنند. والدین: والدین که میخواهند فرزندانشان با مفاهیم دینی آشنا شوند و از داستانهای پندآموز لذت ببرند، میتوانند این کتاب را به آنها معرفی کنند. علاقهمندان به ادبیات دینی: برای کسانی که به ادبیات دینی و نمایشنامه علاقه دارند، این کتاب یک گزینه مناسب است. گروههای نمایشی نوجوانان: این نمایشنامه میتواند برای اجرا در گروههای نمایشی نوجوانان مناسب باشد و به آنها کمک کند تا با مفاهیم دینی آشنا شوند.
نوجوان 1: اگه نیام چی؟ نوجوان 4: اون وقت منم بهت میگم... [در نقش پدر] چه فکر کردهای ابنطلحه؟ به خیالت چون کلیددار کعبه هستی، نباید پاهای پدرت را ماساج بدهی؟ [از نقش خارج میشود. خطاب به نوجوان 1] دیدی؟ اینطوری همه فهمیدن اسم تو ابنطلحهست، منم پدر تو هستم، سنّم هم زیاده، چون پاهام درد میکنه. تو هم کلیددار کعبه هستی. و، در ضمن، خیلی هم بیاحساس و مغروری! نوجوان 1: واسه چی؟ نوجوان 4: چون حاضر نیستی پاهای پدرت رو ماساژ بدی!نوجوان 3: ماساژ یا ماساج؟ نوجوان 4: حالا هر چی! مربی: خیلی خُب، کافیه. حالا برین سراغ قصه. نوجوان 1: ما الان کجای قصهایم؟ مربی: پیامبر و یارانش مکه رو فتح کردن و اومدن جلوی در کعبه و قصد دارن بتهای اونجا رو بیرون بریزن. ولی کلید کعبه رو ندارن. نوجوان 1: خُب، من این چیزا رو از کجا میدونم؟ مربی: فرض کن خونهی شما کنار حیاط کعبهست و تو داری اونها رو از پنجره اتاقت میبینی. در ضمن، بچههای دیگه هم کمک میکنن تا این موقعیت بهتر نشون داده بشه.
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir