یک لحاظ گرسنگی و انسان مانند دو روی یک سکه اند زیرا از وقتی انسان به وجود آمد گرسنگی هم امکانپذیر شد. به این جهت است که داستایوسکی می گوید تو می دانی که سده ها سپری خواهند شد و بشریت از زبان علم و دانش خود اعلام خواهد کرد که جنایت وجود ندارد… و آنچه هست و موجود است تنها گرسنگی است.
ژوزویه دو کاسترو نویسنده «آدمها و خرچنگها» که در پزشکی، جامعه شناسی و دانش جغرافیا شهرت و اعتباری دارد در سرزمین فقیر نشین «نوردست» برزیل که زادگاه هزاران گرسنه بوده و هست از شکم این غول وحشت و مرگ به دنیا آمد. در گرسنگی زاده شد و با گرسنگی بزرگ شد. در گذر عمر شاهد زندگی وابسته انسانها و خرچنگها در کنار هم بود. آدمهایی که مرگ و زندگی آنان به بود و نبود خرچنگ وابسته بود. کاسترو در مقدمه کتابش می گوید: من داستان کودک بینوائی را برای شما نقل می کنم که چشم به مناظر این جهان می گشاید اما چشم اندازش محدود است به شاخه ی بزرگی از یک دریا ، دریای بینوایی و سیه روزی که سراسر یک قاره را در بر گرفته است. برای شما حکایت خواهم کرد که چگونه در باتلاقهای «رسیف» در میان غریقهای این دریا گرسنگی را کشف کردم. من پدیده گرسنگی را در دانشگاه سوربن» یا در دانشگاههای دیگر نشناختم در باتلاقهای «کاپی باریب» و محلات محروم« آفوگادو»، «پیتا» و «سانتو آمارو و در جزیره «لیت» گرسنگی وجود خود را بر من آشکار ساخت.» کاسترو برای نخستین بار از این غول نا بکار سخن می گوید و به انسانها هشدار می دهد تا از وجود دشمنی که در کنارشان کمین کرده است آگاه شوند. شاید کاسترو نمی خواهد در کتاب آدمها و خرچنگ ها طریق درمان را نشان دهد بلکه با تجسم درد می خواهد راه پیشگیری را گوشزد کند.
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir