میگویند وقتی پری در سکوت روز بهاری به حیاط رسید، خانه غرق در کسالت بیسابقهای بود و بوی غریب و تندی مثل مرض بیدرمان توی حیاط میچرخید.
بابا ابوالقاسم بعد از کلی اینپاوآنپا بهسراغ مطبخ و زیرزمین رفت بلکه منشا بو را پیدا کند و بعد هم که برگشت بدحال و غمگین بود و به زمینوزمان غر میزد.
پری که حوصلهی بداخلاقی بابا را نداشت، وقت رفتن به اتاق خودش با بیحوصلگی پرسید مگر چیزی پیدا کردی و بعد هم از دیدن رنگوروی بابا ابوالقاسم هولهول به حیاط پشتی دوید و تمام سوراخسنبهها را به دنبال روباهش گشت و دستآخر هم گریهکنان خودش را به حیاط پشتی مطبخ انداخت و بین آتوآشغالهایی که بابا جمع کرده بود، تهماندهی روباهش را که خوراک جکوجانورهای دیگر شده بود، بازشناخت...
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir