مدرسه ها تعطیل شد.
شهر شلوغ شد. بچه ها، زن ها و مردها جلوی کمیته ها ریختند. معلم ها و دانشجوها هم آمدند.
ماشین های گاز اشک آور می گشتند و بلندگوها سر هر چهار راه فریاد می زدند: «یک مشت بچه آفتاب پرست و معلم های اجنبی پرستشان، آرامش شهر را به هم ریخته اند. دولت با این جرثومه های فساد به شدت مبارزه می کند.»
کامیون ها آمدند و سربازها و لباس شخصی ها را توی خیابان پیاده کردند. سربازها مردم را باتوم می زدند و لباس شخصی ها میان جمعیت افتادند. زنجیرهایشان را دور سر می گرداندند و به سر و کول مردم می زدند. دکان ها بسته شده بودند. ماشین های پلیس می سوخت و رشته های سیاه دود فضا را تار کرده بود. فریادها بلند بود...
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir