یه کتاب خوب میتونه زندگیت رو عوض کنه!
معرفی کتاب
در دل تاریخ ادبیات نمایشی، آثاری وجود دارند که نه تنها روایتگر یک داستان، بلکه بازتابی از ایمان، رنج و امید انسانها در برابر سرنوشتاند. شهرام کرمی در نمایشنامه غریبههای همیشگی با زبانی شاعرانه و ساختاری نمایشی، زندگی یکی از پیامبران بزرگ الهی را بازآفرینی میکند؛ روایتی که هم ریشه در متون مقدس دارد و هم با نگاهی تازه و انسانی، مخاطب امروز را به تأمل و همراهی فرا میخواند. او با بهرهگیری از قدرت کلمات و صحنه، جهانی میسازد که در آن انسان، ایمان و آزمونهای دشوار در هم تنیده میشوند و پرسشهایی جاودانه درباره صبر، امید و بازگشت به حقیقت در ذهن خواننده باقی میگذارند.
کتاب غریبههای همیشگی نوشته شهرام کرمی و منتشرشده توسط انتشارات نیستان، نمایشی است که به زندگی حضرت یونس(ع) میپردازد؛ پیامبری که نام او در قرآن کریم چهار بار آمده و سورهای کامل به نام اوست. این نمایشنامه با الهام از روایتهای قرآنی و تاریخی، داستان دعوت سیوسهساله یونس در نینوا، بیاعتنایی مردم به دعوت او، و سرانجام ماجرای گرفتار شدنش در شکم ماهی را بازگو میکند.
کرمی در این اثر، با نگاهی نمایشی و دراماتیک، زندگی یونس را نه صرفاً بهعنوان یک واقعه تاریخی، بلکه بهعنوان تجربهای انسانی و جهانی روایت میکند. او نشان میدهد که چگونه پیامبران نیز در مسیر رسالت خود با تردیدها، رنجها و امیدها روبهرو بودهاند و چگونه ایمان و بازگشت به خداوند میتواند راه رهایی را بگشاید.
از نظر ساختار، نمایشنامه با زبانی ساده و در عین حال شاعرانه نوشته شده است. نویسنده تلاش کرده تا با استفاده از دیالوگهای پرکشش و صحنهپردازیهای تأثیرگذار، فضایی خلق کند که هم برای اجرا روی صحنه مناسب باشد و هم برای مطالعه بهعنوان یک متن ادبی جذابیت داشته باشد. همین ویژگی باعث شده که غریبههای همیشگی هم در حوزه ادبیات نمایشی و هم در حوزه متون دینی جایگاهی ویژه پیدا کند.
یکی از نقاط قوت این اثر، پیوند میان روایت دینی و زبان نمایشی است. کرمی توانسته است با وفاداری به اصل داستان، آن را در قالبی نمایشی بازآفرینی کند که برای مخاطب امروز قابل لمس و درک باشد. او با برجسته کردن لحظههای کلیدی زندگی یونس، از دعوت مردم تا تجربه اسارت در شکم ماهی و بازگشت دوباره به رسالت، داستانی خلق کرده که هم آموزنده است و هم تأثیرگذار.
این نمایشنامه برای علاقهمندان به ادبیات نمایشی اثری ارزشمند است، بهویژه کسانی که به دنبال متونی با ریشههای دینی و معنوی هستند. دانشجویان و پژوهشگران حوزه تئاتر میتوانند از آن بهعنوان نمونهای موفق از اقتباس دینی در قالب نمایشنامه بهره ببرند. همچنین برای مخاطبانی که به دنبال متونی الهامبخش و معنویاند، غریبههای همیشگی تجربهای متفاوت و عمیق خواهد بود.
یونس روی چهارپایه میایستد و آماده سخنرانی میشود.
یونس: ای مردمان شهر جمع شوید که برای شما پیغام مهمی دارم. امروز میتواند روز بزرگی برای شما باشد. کلام مرا بشنوید تا رستگار شوید. با شما هستم... حتی اگر به من ایمان نداشته باشید با شنیدن حرفهای من چیزی را از دست نخواهید داد. این روزها همه شما گرفتار شدهاید. گرفتار بیهودهگی!... دیگر فرصتی برای توجه به خداوند در زندگی ما نمانده و ما هر روز فقط به کسب و کار همیشگی فکر میکنیم. فقط همین!... من مأموریت دارم شما را به سوی خداوند دعوت کنم. آیا کسی هست که به سخنان من گوش دهد و دعوت مرا بپذیرد؟
مرد مست: برای یونس دست میزند. آفرین. تو خیلی خوب حرف میزنی! از نطق قشنگت خوشم اومد.
یونس: باز هم تو؟!
مرد مست: مشکل این آدما بیایمونی نیست آقا!... اینا درد دیگهای دارن. بهشون چیزی برای خوردن بده!... اونا از اینکه دردشون رو به یادشون بیاری ناراحت میشن. بهشون نگو چه کار کنن و چه کار نکنن تا براشون دست یافتنی باشی. چرا میخوای نجات دهنده باشی وقتی همه چیز پوچ و بیهودهس؟... من از تو خوشم میاد. از کله شقیت. از این همه اصرار و پافشاری. حتی از اون چهارپایه کذاییت. ولی تو من رو دوست نداری. چون هم شأن تو نیستم. درک میکنم!... اما من حالا دیگه مشتری ثابت و همیشگی تو شدم. قسم میخورم که بهت ایمان دارم. ولی ایمان من به چه دردت میخوره؟...
یونس: نمیدونم!... تو تنها کسی هستی که هر روز به حرفهای من گوش میدی.