شنل پاره روایت نسلی بی رؤیا است، نسلی تباه شده، نسل انقلاب روسیه و جنگهای بزرگ جهانی. ساشا، راوی داستان، نُه ساله بود که مادرش درگذشت و در عرض دو ماه زندگی آنها را زیرورو کرد. او با خواهر و پدرش زندگیشان را درسالهای سخت پس از انقلاب روسیه از سر گرفتند. ساشا بسیار دلبستهٔ خواهرش بود، اما میان این دو کمتر گفتوگو و صحبتی درمیگرفت. آریان، خواهر ساشا، نُه سال از او بزرگتر بود و فقط چند سال پس از درگذشت مادرشان با مردی 30 ساله ازدواج کرد و از خانواده جدا شد. این داستان مختصر از دو بخش تشکیلشده است: بخش نخست در روسیه میگذرد و شرح سالهای کودکی راوی است. بخش دوم روایتگرجوانی و میانسالی او در فرانسه است.
شنل کهنه را از یک صندوق قدیمی بیرون آوردیم که در خانهٔ پدربزرگ ماندگار شده بود. باوجود قدیمی بودن و بیدخوردگی، باشکوه است. میتوان خود را از سرتاپا در میان آن پوشاند و از سرما مصون ماند. ما بلایای بسیار از سر گذرانده بودیم. از هیچچیز نمیهراسیدیم و مصیبتهای دیگری نیز در پیش داشتیم. دعاها را فراموش کرده بودیم. زندگی امیدها را از ما ستانده بود. دعاها و امیدها از میانمان رخت بربسته بودند، بیبازگشت. امروز زمانهٔ دیگری است. من باید به سویی بروم و تو به سویی دیگر. ما این شنل کهنه را دوپاره خواهیم کرد.
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir