کتاب موضوع مرگ و زندگی نوشتهی مشترک اروین دی. یالوم، روانپزشک نامآشنای اگزیستانسیال، و همسرش، مریلین یالوم، تاریخنگار برجسته، اثری صادقانه و عمیق دربارهی زیستن، دوستداشتن و مردن است. این کتاب نتیجهی یک سال نوشتن و گفتوگو میان زوجی است که بیش از شصت سال شریک زندگی هم بودهاند و حال، در آستانهی وداع، تلاش میکنند معنای مرگ و ارزش زندگی را درک و بازگو کنند.روایت، نه صرفاً تأملاتی نظری، بلکه تلفیقی از تجربهی شخصی، بینشی فلسفی و احساساتی ناب است که به زیبایی در کنار هم نشستهاند. نویسندگان با زبانی روشن و دلنشین، چالشهای جسمی، روحی و عاطفی این مرحله از زندگی را با خواننده در میان میگذارند.
موضوع مرگ و زندگی از زمانی آغاز میشود که مریلین یالوم با بیماری لاعلاجی مواجه میشود. آنها تصمیم میگیرند تا این مسیر دشوار را با نوشتن طی کنند: هرکدام از نگاه خود، با صدایی متفاوت و مکمل. یادداشتهای مریلین، پر از آرامش، صداقت و پذیرش است و یادداشتهای اروین، بازتابی از اضطراب، سوگ و ترس از تنهایی.
در طول روایت، خواننده شاهد است چگونه این زوج با محبت و درک متقابل، روزهای پایانی زندگی مشترک خود را سپری میکنند. مریلین تلاش میکند رفتن را هموار کند و اروین باید یاد بگیرد که با نبودن او زندگی کند.
در این میان، موضوعاتی چون صمیمیت، عشق، خاطرات مشترک، مواجهه با پیری، فرسودگی جسم، و سرانجام پذیرش مرگ، با دقت و لطافت بیان میشوند.
کتاب نهتنها سوگنامهای برای یک رابطه عاشقانه، بلکه راهنمایی برای مواجهه با ناپایداری جهان و گذر زمان است. پیام اصلی کتاب این است که میتوان مرگ را نیز همچون زندگی، آگاهانه و با معنا تجربه کرد.
این اثر برای همهی کسانی مناسب است که به دنبال معنا در زندگی و مرگ میگردند؛ چه آنها که با از دست دادن عزیزی دستوپنجه نرم میکنند، چه آنها که نگران پایان زندگی خویشاند. همچنین خوانندگان علاقهمند به رواندرمانی، اگزیستانسیالیسم، خاطرات شخصی و موضوعات فلسفی میتوانند از خواندن این کتاب بهرهمند شوند.
سه نفر از دوستان خیلی نزدیکم، هرب کوتز و لاری زاروف و آسکردودک، طی چند سال اخیر فوت کردند. من آنها را از دوران دبیرستان و دانشگاه میشناختم. در نخستین سال دانشکدهی پزشکی در کلاسهای آناتومی (کالبدشکافی) کنار یکدیگر کار میکردیم و پس از آن نیز طی همهی سالهای زندگیمان با هم صمیمی بودیم. اکنون هر سهی آنها فوت کردهاند و من بهعنوان صندوقچهی خاطرات هر چهارنفرمان بر جای ماندهام. هرچند که نخستین سال دانشکدهی پزشکی ما به شصت سال پیش بازمیگردد، اما خاطرات آن روزها همچنان زنده و روشن در ذهنم باقی ماندهاند.
بیاختیار این حس عجیب در وجودم زنده است که اگر کسی دریچهی خاطرات گذشته را بگشاید و نگاهی به هر چهار نفر ما بیندازد، گویی آن سه نفر هنوز زندهاند، ما را میبینند که سخت مشغول تشریح اندامها و اعضای مردهای در کلاس تشریحیم و در همان حال با یکدیگر شوخی میکنیم و میخندیم و دوستم، لاری، که از پیش تصمیمش را برای جراحشدن گرفته بود، نگاهی به تشریح ناقص و خراب من سر جسد میاندازد و با صدای بلند میگوید که بهترین خبر دنیای جراحی این بود که اروین تصمیم گرفته است وارد عرصهی روانپزشکی شود، نه جراحی. بعد همه با صدای بلند میخندند. یکی از خاطراتی که از دوران تشریح در دانشکدهی پزشکی در ذهنم حک شده، اتفاق هولناکی است که وقتی میخواستیم مغز را تشریح کنیم، اتفاق افتاد.
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir