کتاب «پنجرههای در به در» نوشته محبوبه زارع، داستانی است که به موضوع آرمانهای رژیم صهیونیسم و تقابل آن با ویژگیها و مشترکات ادیان الهی میپردازد. این اثر با نگاهی داستانی، به بررسی مسائل سیاسی و دینی مرتبط با این موضوع میپردازد و تلاش دارد ابعاد مختلف این تقابل را به تصویر بکشد. این کتاب از نظر محتوایی در حوزه داستانهای اجتماعی و سیاسی قرار دارد و برای مخاطبانی که به موضوعات مرتبط با تاریخ معاصر، سیاست منطقهای و دین علاقهمند هستند، مناسب است.
موضوع اصلی کتاب «پنجرههای در به در» نوشته محبوبه زارع، داستانی است درباره آرمانها و اندیشههای رژیم صهیونیسم و تقابل آن با ویژگیها و مشترکات ادیان الهی. این رمان با تحلیل این اندیشهها، به وجه مشترک ادیان الهی میپردازد که هر کدام از پنجره اعتقاد خود، موعود جهان را طلب میکنند. کتاب در قالب داستانی عاشقانه و پرهیجان، به بررسی این تقابل و تأثیرات آن میپردازد. کتاب «پنجرههای در به در» نوشته محبوبه زارع دارای عناصر داستانی متعددی است که به شکلگیری روایت پرهیجان و عاشقانه آن کمک میکنند. شخصیتپردازی: شخصیت اصلی داستان، آرسینه، دختری دانشمند است که به طور ناخواسته درگیر پروژهای مرتبط با اندیشههای صهیونیسم میشود. همچنین شخصیت بنیامین، روزنامهنگاری که مسیر زندگی آرسینه را تغییر میدهد، نقش مهمی در داستان دارد. شخصیتها به گونهای پرداخته شدهاند که تضادها و کشمکشهای درونی و بیرونی آنها به خوبی نمایان شود. پیرنگ (طرح داستانی): داستان حول محور تلاش آرسینه برای کمک به یک اندیشمند صهیونیست و در عین حال مواجهه با خطراتی که این همکاری برایش به همراه دارد، شکل میگیرد. حضور بنیامین به عنوان عاملی که مسیر زندگی آرسینه را تغییر میدهد، باعث ایجاد پیچیدگی و کشمکش در داستان میشود. کشمکش: کشمکش اصلی داستان بین آرمانها و اندیشههای صهیونیسم و ارزشها و مشترکات ادیان الهی است. همچنین کشمکشهای شخصی و عاطفی میان شخصیتها، به ویژه آرسینه و بنیامین، در پیشبرد داستان نقش دارند. فضاسازی: داستان در فضایی سیاسی و اجتماعی پرتنش رخ میدهد که به تقابل اندیشهها و آرمانها عمق میبخشد و به جذابیت روایت کمک میکند. درونمایه (مضمون): مضمون اصلی داستان، تقابل اندیشهها و آرمانهای صهیونیسم با ارزشهای دینی و انسانی است و تلاش برای نشان دادن وجه مشترک ادیان الهی که هر کدام موعود جهان را از پنجره اعتقاد خود میطلبند. این عناصر داستانی در کنار هم، داستانی پرهیجان، عاشقانه و در عین حال سیاسی و اجتماعی را شکل دادهاند که مخاطب را به تفکر درباره مسائل عمیق دینی و سیاسی دعوت میکند.
خواندن کتاب «پنجرههای در به در» به کسانی توصیه میشود که به رمانهای عاشقانه و پرهیجان با موضوعات سیاسی و دینی علاقهمندند. این کتاب برای مخاطبانی مناسب است که میخواهند با آرمانها و اندیشههای رژیم صهیونیسم و تقابل آن با ویژگیها و مشترکات ادیان الهی آشنا شوند و در قالب داستانی جذاب و چالشی، به مسائل عمیق دینی و سیاسی فکر کنند. همچنین، افرادی که به دنبال داستانهایی با مضامین اجتماعی، تاریخی و فرهنگی هستند و تمایل دارند درباره تأثیرات جهانیسازی اندیشهها و چالشهای فرهنگی معاصر مطالعه کنند، از خواندن این کتاب بهرهمند خواهند شد.
مگر ممکن بود شب گذشته بتواند بدون یاری قرص آرامبخش سر به بالین بگذارد؟! دیشب، نقطهٔ عطف سردرگمی او بود. از فکر و خیال مأموریتی که به ادوارد داده بود، از فکر آن خال سیاه روی گونه، از اضطراب حجم کارهای باقیمانده برای تکمیل تئوریای که قرار بود در اجلاس بینالمللی ارائه دهد... اما همهٔ اینها را که کنار هم میگذاشت، باز هم دلیل گمشدهٔ دیگری را برای اینهمه پریشانی در خود حس میکرد. دلیلی که با همهٔ ابهامش هر روز برای او پر رنگتر میشد. چند قدم به دفتر کار پروفسور باقی مانده بود. ایستاد. لباسش را مرتب کرد. نفس عمیقی کشید. پلکهایش را روی هم گذاشت و زیر لب گفت: اول عذرخواهی! بعد محور جدید بحث را مطرح میکنم... در باز بود. اما سرش را به زیر انداخت و با نوک انگشت آرام به در زد. بر خلاف انتظار، هیچکس، هیچ عکسالعملی به صدای در نشان نداد. تنها ادامهٔ صدای پروفسور بود که مثل کلافی باز، که از دست آدم بیفتد، روی سکوت میغلتید و دامنهٔ حرفهایش را گسترش میداد: پس به این ترتیب نتیجه میگیریم که بازی فرهنگی در صحنهٔ جهانی، بازی همه یا هیچ نیست. بلکه نوعی همزیستی، اختلاط و تعالی فرهنگی هم امکان دارد. آرسینه سرش را بالا آورد تا مخاطب پروفسور را که باید در حال ضبط برنامه باشد، ببیند. اما شگفتزده در جای خود میخکوب شد. هیچکس. هیچکس جز پروفسور در دفتر نبود. پروفسور تنها به صندلی خالی روبهرو زلزده و با مخاطب غایب خود حرف میزد. آرسینه آنقدرایستاد تا پروفسور جملهٔ آخر را هم بر زبان آورد: بله. خانم کوهن! وقت مصاحبهٔ امروز شما هم به پایان رسید. پروفسور کاغذها را از روی میز جمع کرد و به کمک دستهٔ صندلی روی پای خودایستاد. آرسینه با شرمندگی سرش را به زیر انداخت. آهسته گفت: سلام. ببخشید! من... شب سختی را گذراندم.
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir