کتاب «کارخانه اسلحه سازی داوود داله» نوشته محمدرضا شرفی خبوشان یک رمان نوجوان است که داستان پسربچهای به نام داوود داله را روایت میکند. واژه «داله» به معنای دو شاخهای به شکل حرف «د» است که در تیرکمان سنگی به کار میرود و شخصیت اصلی داستان به دلیل جمعآوری این دالهها به این نام مشهور شده است. داستان در زمان جنگ هشت ساله ایران و عراق اتفاق میافتد و زندگی کودکان و نوجوانانی را که در فضای جنگ بزرگ شدهاند به تصویر میکشد. در این رمان، شیطنتها، ترسها و شیرینکاریهای این نوجوانان به همراه روایتهایی از وقایع جنگ، از جمله ساقط شدن هواپیمای ایرانی توسط آمریکا در اواخر جنگ، مطرح شده است. کتاب با زبانی ساده و نزدیک به فضای زندگی نوجوانان آن دوران نوشته شده و به ظرافت تأثیرات جنگ بر زندگی خانوادهها و کودکان را نشان میدهد. این اثر به دلیل پرداختن به دغدغهها و زندگی نوجوانان در دوران جنگ، مورد توجه مخاطبان نوجوان قرار گرفته است و نقدهای مثبتی درباره آن وجود دارد که بر واقعگرایی و بیان دغدغههای نسل آن زمان تأکید دارند. به طور خلاصه، «کارخانه اسلحه سازی داوود داله» رمانی است که با روایت زندگی یک نوجوان در فضای جنگ، ترکیبی از خاطرات، شیطنتها و تأثیرات جنگ را به مخاطب نوجوان ارائه میدهد و تصویری ملموس از آن دوران را به خواننده منتقل میکند.
داستان کتاب «کارخانه اسلحه سازی داوود داله» با معرفی پسر نوجوانی به نام داوود آغاز میشود که عاشق ساختن تیر و کمان سنگی است. داوود برای ساخت تیر و کمان، دالههای درختها (دو شاخهای به شکل 7) را جمعآوری میکند و این جمعآوری دالهها و علاقهاش به ساختن اسلحههای ساده، محور شروع داستان است. روایت در فضایی از دهه 60 و دوران جنگ ایران و عراق میگذرد و زندگی کودکان و نوجوانان آن زمان را با شیطنتها و دغدغههایشان به تصویر میکشد. در کتاب «کارخانه اسلحه سازی داوود داله» اتفاقات متعددی از جنگ هشت ساله ایران و عراق به تصویر کشیده شده است که عمدتاً بر زندگی کودکان و نوجوانان در فضای جنگ تمرکز دارد. برخی از این رویدادها عبارتاند از: زندگی روزمره کودکان و نوجوانان در شرایط جنگی و تأثیرات مستقیم بمبارانها و حملات دشمن بر خانوادهها و مناطق مسکونی. روایت شیطنتها، ترسها و دغدغههای نوجوانان در دوران جنگ، که در کنار سختیها، لحظات شیرین و کودکانه نیز در آن دیده میشود. اشاره به سقوط هواپیمای ایرانی توسط آمریکا در اواخر جنگ، که یکی از وقایع تلخ و تأثیرگذار آن دوران بوده است. نمایش تاثیرات جنگ بر زندگی اجتماعی و روانی نوجوانان و خانوادهها، از جمله مواجهه با ویرانیها، از دست دادن عزیزان و تحمل شرایط سخت آوارگی و بمباران. تصویرگری مقاومت و ایستادگی مردم در برابر دشمن بعثی و تلاشهای آنان برای حفظ امنیت و آرامش در شرایط جنگی. این کتاب با زبانی ساده و نزدیک به دنیای نوجوانان، تجربیات و خاطرات دوران جنگ را به گونهای ملموس و انسانی روایت میکند و تأثیرات جنگ را بر زندگی نسل جوان آن زمان به خوبی نشان میدهد.
خواندن کتاب «کارخانه اسلحه سازی داوود داله» به ویژه به نوجوانان، بهخصوص پسران نوجوان توصیه میشود، زیرا داستان حول زندگی و دغدغههای یک نوجوان در فضای جنگ تحمیلی روایت شده است. این کتاب برای کسانی مناسب است که میخواهند با تجربههای زندگی نسل پیش از خود، شرایط و فضای اجتماعی دوران جنگ هشت ساله ایران و عراق آشنا شوند و تفاوتهای نسلی را درک کنند. همچنین، این اثر برای مخاطبانی که به دنبال داستانی با زبان روان و نزدیک به دنیای نوجوانان هستند، جذابیت دارد و میتواند علاقهمندان به ادبیات دفاع مقدس و رمان نوجوان را جذب کند. منتقدان تأکید کردهاند که هرچند ابتدای کتاب ممکن است برای نوجوانان کمی کند یا کمهیجان به نظر برسد، اما به مرور داستان جذابتر میشود و سبک جدیدی از روایت جنگ را ارائه میدهد. همچنین کتاب به ظرافت به تعامل خانوادهها با جنگ و تأثیرات آن بر زندگی نوجوانان میپردازد و دغدغههای گروه سنی نوجوان را به خوبی منعکس میکند. بنابراین، «کارخانه اسلحه سازی داوود داله» برای نوجوانان، علاقهمندان به ادبیات نوجوان و دفاع مقدس، و کسانی که میخواهند با نگاه انسانی و ملموس به زندگی کودکان و نوجوانان در دوران جنگ آشنا شوند، بسیار مناسب است.
«آن روز گذشت ولی با آن گندی کهزده بودم، شبش زود جایم را انداختم. کلهام را کردم زیر پتو و چشمهایم را بستم. نمیدانستم چه دعایی بکنم. دعا کنم که سوراخ دستکش به چشم بابا نیاید؟ مگر میشود؟ بالاخره موقع بندکشی درز کاشیها میفهمد. یعنی موقعیکه بابا دستش را میبرد توی استامبولی میفهمد. وقتی مخلوط آب و سیمان سفید و پودر سنگ را به هم میزند که بمالد به کاشیها، آب و سیمان از آن سوراخ به شست بابا مینشیند و میفهمد. اگر بابا بفهمد کار من بوده چنان میزند بیخ گوشم که من هم مثل خودش بگویم: «اوی بابام سوخت! » تکلیف دستش چه میشود؟ اگر بیخیال دستکش شود و قصد کند یک دستکش نو بخرد، باز لااقل بد نیست. نهایت یک چک میخورم و دستکش مال خودم میشود. یعنی بابا بیخیال دستکش میشود و بعداز چکی که به من میزند، پرتش میکند روی نخالهها؟ یعنی تفنگهای بیلولهٔ من بالاخره قرار است شلیک کنند؟ اگر فقط چک گیرم بیاید چی؟ بابا به همین سادگیها بیخیال یکچنین چیزی نمیشود. چیزی را که دور نمیریزد هیچ، دورریز بقیه را هم جمع میکند. بالای پشتبام را پر کرده از اسبابواثاث بهدردنخور صاحبکارها. مامان هم حریفش نمیشود. - شدهای آشغالجمعکن مردم، مرد گنده؟ این سقف سنگین میشود، میریزد روی سر من و بچههات. فدای سرت میشویم. - به ابزار کار من نگو آشغال! - تیروتخته و بشکهات بله. کرسی شکسته و سنگ توالت و نبشی و در و پنجره چی؟ لولهٔ چدنی و لاستیک ماشین و کانال کولر چی؟ اصلاً تو ماشینت کجا بود، لاستیک کهنهٔ ماشین گذاشتی آن بالا؟ هرچی صاحبکارهات میریزند دور، تو باید جمع کنی روی سر ما؟ - همهٔ اینها به درد میخورد. یک روز اگر خواستم یک طبقه به این خرابشده اضافه کنم، دست پیش کی دراز کنم؟ همین الآن کلی قیمت اینهاست. »
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir