کتاب «پرنده در گودال» کتابی ویژه برای کودکان است که واقعه بزرگ کربلا و روز عاشورا را به زبان ساده و تصویری جذاب روایت میکند. این اثر ارزشمند با هدف آشنایی نسلهای جدید با یکی از مهمترین رویدادهای تاریخی و دینی، ساخته و پرداخته مسلم ناصری، نویسنده نامآشنا در حوزه ادبیات دینی کودکان، و تصویرگری هنرمندانه الهه صادقیان است. این کتاب توانسته با ترکیب متن روان و تصاویر گیرا، مفهوم عاشورا را به شکلی ملموس و عاطفی برای کودکان به تصویر بکشد. کتاب فرصتی است نادر برای همگان تا با زبان کودکانه عاشورا را دریابند و در دلهای کوچک نقش بسته شدن این واقعه بزرگ را آسانتر کنند.
پرنده در گودال، داستانیست کوتاه و تاثیرگذار که سعی دارد روز عاشورا را از دریچه نگاه کودکان معرفی کند. این کتاب نه تنها شرح واقعه کربلا را به سادهترین و دلنشینترین شکل ممکن روایت میکند، بلکه با تصاویر زیبا و رنگارنگ الهه صادقیان، فضای آموزنده و در عین حال دلپذیری برای کودک فراهم مینماید. مسلم ناصری، که سالها در زمینه ادبیات دینی کودکان فعالیت داشته، با بهرهگیری از زبان مناسب سن و مفاهیم آموزنده، کاری متفاوت و بکر خلق کرده است که میتواند پلی باشد میان تاریخ پرفرازونشیب عاشورا و دلهای کوچک مخاطبان.
چرا باید این کتاب را خواند؟
«پرنده در گودال» کتابی است بینظیر برای خانوادهها و مربیانی که به دنبال معرفی روز عاشورا به کودکان به شکلی شفاف، ساده و سرشار از معنا هستند. این کتاب کمک میکند کودکان با مفاهیمی چون ایثار، شجاعت، وفاداری و مقاومت آشنا شوند، ارزشهایی که پایههای زندگی اخلاقی و معنوی را تشکیل میدهند. بدون پیچیدگیهای تاریخی و سیاسی، این اثر به گونهای تنظیم شده که کودکان بتوانند از آن لذت ببرند و در عین حال با حقیقتی بزرگ آشنا شوند.
والدین عزیز که میخواهند مفاهیم دین و تاریخ را به شکلی جذاب و قابل فهم به فرزندان خود منتقل کنند. مربیان مهدکودکها و مدارس مذهبی که به دنبال منابع آموزشی متناسب با سن کودک هستند. کتابخانهها و موسسات فرهنگی که تمایل دارند مجموعهای از آثار دینی کودکانه را در اختیار مخاطبان قرار دهند. هر کسی که به حفظ و انتقال فرهنگ عاشورایی به نسل آینده اهمیت میدهد و میخواهد این پیام بزرگ را از زبان کودکان بشنود و ببیند.
((اما روز دهم، در دوردست، ابری دید. بالهایش خسته شده بود، اما به پروازش ادامه داد. از میان ابرهای تیره، سروصدایی میآمد. زیر آن تیرگی، پر از باران بود حتماً. با شتاب بال زد و بال زد. نه؛ ابر نبود. گردوغباری بود که آسمان را پر کرده بود. از میان غبار، فریاد و شیهۀ اسب شنیده میشد. پرنده ترسید؛ اما کنجکاو شد. آن سوی غبار رود آبی بود. نزدیک ظهر بود. هرچه نزدیکتر میشد سروصداها بلندتر میشد. ))
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir