کتاب «خرمگس»، اثر جاودانهی اتل لیلیان وینیچ که در سال 1897 منتشر شد، صرفاً یک رمان نیست؛ بلکه سفری پرفراز و نشیب به عمق احساسات انسانی، روابط پیچیده میان افراد و چالشهای سیاسی و اجتماعی ایتالیای قرن نوزدهم است. این کتاب، با تمرکز بر مفاهیم فلسفی و اعتقادی، داستان آرتور برتون، جوانی مسیحی را روایت میکند که پس از تجربهی خیانت و سرخوردگی از سیستم، با نام مستعار «خرمگس» به نمادی از شورش و آگاهی تبدیل میشود. «خرمگس» نه تنها یک داستان هیجانانگیز از انقلاب و مبارزه است، بلکه پژوهشی عمیق در ماهیت عشق، ایمان، ریاکاری و جستجو برای حقیقت در دنیایی پر از تعارضات.
رمان «خرمگس»، داستانی از دگرگونی، فداکاری و انتقام است که در بستر پرآشوب ایتالیای قرن نوزدهم روایت میشود. شخصیت اصلی داستان، آرتور برتون، جوانی انگلیسی و مسیحی متعصب است که برای تحصیل در رشته کشیشی به ایتالیا سفر میکند. در آنجا، رابطهای عمیق و استاد-شاگردی با پدر مونتالی برقرار میکند. اما در خلال این سفر و در پی کشف ایدههای رادیکال، آرتور از ایمان کاتولیک خود دست کشیده و ایتالیا را ترک میکند. پس از سالها دوری و تحمل سختیهای فراوان، او با شور و حرارتی انقلابی بازمیگردد. آرتور با نام مستعار «خرمگس»، به عنوان یک روزنامهنگار طنزنویس، مقالاتی تند و گزنده را منتشر میکند که ایدههای رادیکال و انقلابی او را بازتاب میدهند. این بازگشت او همزمان با تغییر و تحولات در کلیسا و جایگزینی پدر مونتالی با کشیش جدیدی است که در واقع یک جاسوس است. اعترافات آرتور توسط این کشیش جدید لو رفته و او دستگیر میشود. در این میان، روابط پیچیدهی آرتور با جما (معشوقهی او) و پدر مونتالی (کشیش او)، ابعاد مختلفی از عشق – مذهبی، عاشقانه و خانوادگی – را به تصویر میکشد و آنها را با تجربیات آرتور به عنوان یک انقلابی مقایسه میکند. بسیاری، شخصیت «خرمگس» را با مسیح مقایسه کردهاند، نمادی از فداکاری و رنج برای آرمانهای بزرگ. پس از آزادی از زندان، آرتور با سرزنش و محکومیت جامعه روبرو میشود. برخورد سازمان و ریاکاری کلیسا، او را به شدت سرخورده میکند. در اوج این سرخوردگی، آرتور نامهای از مادرش پیدا میکند که فاش میکند پدر مونتالی، پدر واقعی اوست. این افشاگری، شوک عظیمی به او وارد کرده و آرتور تصمیم به خودکشی ساختگی میگیرد و ناپدید میشود. سیزده سال بعد، او با همان نام مستعار «خرمگس» و با ظاهری کاملاً دگرگون شده به سازمان بازمیگردد. قدرت نویسندگی و تأثیرگذاری او باعث میشود که تمام اعضای حزب به او توجه کنند، تا جایی که حتی جما نیز به او علاقهمند میشود. لحظهی اوج داستان، تقابل او و پدر مونتالی در هنگام محاکمه است؛ برخوردی جذاب و چالشبرانگیز که پرده از حقایق تلخ برمیدارد. رمان «خرمگس» در ابتدای انتشار خود، در بین کاتولیکهای ایتالیا چندان مورد توجه قرار نگرفت و بیشتر در کشورهای چپگرا و کمونیستی استقبال شد. با این حال، تأثیرگذاری آن به حدی بوده که تاکنون فیلمهای سینمایی متعددی از آن ساخته شده و جرج برنارد شاو نیز در سال 1898 نمایشنامهای با همین عنوان از آن اقتباس کرده است. «خرمگس» تا امروز به بیش از بیست زبان مختلف ترجمه شده و جایگاه خود را به عنوان یک اثر کلاسیک و تأثیرگذار در ادبیات جهان تثبیت کرده است.
اگر از خواندن آثار ادبی که در گذر زمان جایگاه خود را حفظ کردهاند لذت میبرید، «خرمگس» گزینهای عالی است. افرادی که به مطالعه تاریخ اجتماعی، جنبشهای سیاسی، جامعهشناسی دین و روانشناسی شخصیت علاقه دارند، میتوانند نکات ارزشمندی در این کتاب بیابند. این کتاب روابط پیچیده میان افراد و تأثیر خیانت، فداکاری و عشق بر سرنوشت را به تصویر میکشد. این کتاب میتواند برای افرادی که درگیر تعصبات خاصی (چه دینی و چه فکری) هستند و مایلند دیدگاههای خود را به چالش بکشند و تا حدودی تغییر دهند، بسیار مناسب و تأثیرگذار باشد. این رمان به شما کمک میکند تا نگاهی عمیقتر به ماهیت ایمان و باورهای خود داشته باشید. اگر از داستانهایی با محوریت مبارزه، انقلاب و شخصیتهای مصمم لذت میبرید، «خرمگس» شما را ناامید نخواهد کرد.
جما پرسید: «بهنظر شما اینهمه دروغبافی، بهنوعی هدر دادن انرژی نیست؟ آیا بهزحمتش میارزد؟» - اگر شما بودید، چهکار میکردید؟ بیشک این ضربالمثل انگلیسی را شنیدهاید که میگوید: سوال نکن تا دروغ نشنوی. من هیچ لذتی نمیبرم که به مردم دروغ بگویم و مسخرهشان کنم؛ ولی وقتی مردم دلیل فلجشدنم را میپرسند، باید یکجوری پاسخشان را بدهم. بهعلاوه، وقتی انسان ناچار میشود که دروغ بگوید، باید آن را در داستان جالبی بپیچد. دیدید گالی چهطور لذت میبرد؟ - آیا شما ترجیح میدهید باعث لذت گالی شوید یا حقیقت را بر زبان بیاورید؟ خرمگس همانطور که ریشهی پارهای را در دست خود پیچ و تاب میداد، سرش را بلند کرد و گفت: «هوم... حقیقت! آیا شما میخواستید که من حقیقت را به آنها بگویم؟ هرگز. ترجیح میدادم زبانم را ببرم؛ ولی حقیقت را به آنها نگویم. من تابهحال به هیچکس حقیقت ماجرا را نگفتهام؛ ولی اگر شما بهراستی علاقهمند به شنیدن آن باشید، برایتان میگویم.» جما به آرامی بافتنیاش را کنار گذاشت. به نظر او در وجود این موجود بیتفاوت، خشن و مرموز که ناگهان به زنی که به ظاهر دوستش هم نداشت و او را به خوبی نمیشناخت، میخواست راز دلش را بگوید و این، نکتهی جالب و رقت انگیزی بود.
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir