کتاب سریزون تیر انداز روحش خبر نداشت آن جوان میان قد که بنا بود با فشار یک دکمه، با ترکیبی بی حساب و کتاب، مثل ابر در فضا معلق شود و همچون باران بباردمادری دارد که توی دامنه زاگرس و در روستایی پرت، حالا یک روز مانده به تحویل سال نو، خانه تکانی کرده و در انتظار است فرزندش از جنگ برگردد، تابعد از تحویل سال، حرف عروسی را به پیش بکشد. عروسی با دختری که پیرزن آرزو می کرد، عروسش باشد; پسرخاله با دختر خاله. اصلا چه توفیری داشت اگر تیرانداز همه این ها را می دانست؟
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir