پاییز را به فصل عاشقانهها میشناسند، فصل برگهای ریخته زیر پا، فصل بارانهای بیهنگام اما این فصل برای خانم موسوی، معنی دیگری هم داشت، پاییز فصل شهادت سردار بود. کتاب «پاییز آمد» نوشته گلستان جعفریان، داستانی احساسی و عمیق است که به زندگی و عشق شهید احمد یوسفی و همسرش میپردازد. این اثر به زندگی روزمره و چالشهای این زوج میپردازد و نشان میدهد که چگونه عشق و ایمان میتواند در سختترین شرایط زندگی، نیرویی برای ادامه مسیر باشد. احمد یوسفی بهعنوان یک جوان مؤمن و فعال در جبهههای جنگ، با مسائل مربوط به فراق و دوری از خانواده و همسرش روبهرو میشود. همسرش نیز در غیاب او، بار مسئولیتهای زندگی را به دوش میکشد و تلاش میکند تا به یاد او زندگی کند.
عشقهای افسانهای اینطور ساخته میشوند؛ در زمانهٔ بلا، در روزگار تنگی و حتی وقت قحطسالی میشود اندر دمشق، عشقهایی که میشود سالها و سالها بعد داستانش را تعریف کرد. عشقهایی که در دوری شکلگرفتهاند نه در مجاورت. عشقهایی که روزها را برای وصل شمردهاند. در این فراموشی عشق، عاشق برای پایمردی، بیشتر به یار نیاز دارد، یار ناموجود، یاری که جز اطوارش و جای خالیاش چیزی نداریم و بااینهمه همان قدر عزیز است که بود. اما وقتی یار نیست، چطور میشود عشق را همچنان نگه داشت. این روایت عاشقی است که در غیاب یار، عشق را مکرر میکند.
از سوی دیگر، شهدا را همیشه کلیشهای معرفی کردهاند و هروقت حرف از خاطرات زندگی آنها میشود توقع میرود یک موجود خیالی، دستنیافتنی و از آسمان آمده معرفی شود که انگار هیچوقت زندگی عادی و روزمره نداشته است، برای همین تصور جامعه از شهید یک شخص معصوم عاری از هر گناه و اشتباه است، درحالیکه چنین نیست و شهدا هم مثل سایر آدمهای شهر زندگی عادی داشته و در روزمرگی کاملاً معمولی به سر میبردند، شاید خیلیهایشان حتی اهل نماز شب یا مستحبات نبودند و در همین کوچه و بازار زندگی میکردند، آرزوهایی داشته و اشخاصی بریده از دنیا و مادیات نبودهاند. در کتاب «پاییز آمد» به زندگی خصوصی خانم موسوی و شهید یوسفی، آشنایی و عشق آنها پرداخته میشود، اتفاقی که در کتابهای مشابه کمتر رخ میدهد.
اولین سطر این کتاب عاشقانه در زمستانی سرد نوشته شد، روزی که نویسنده در میانهٔ برف قدم به زنجان گذاشت تا شنوندهٔ سرگذشت فخرالسادات موسوی همسر سردار شهید احمد یوسفی باشد. ملاقات گلستان جعفریان و خانم موسوی آغاز یک همنشینی چهارساله بود. این دو به مدت سی ساعت به گفتوگو نشستند تا داستانی شنیدنی را به انسجام دربیاورند. کتاب پاییز آمد اینگونه شکل گرفت، روایتی که از سالهای شاد کودکی در مشهد آغاز شد و در ادامه به سرمای استخوانسوز زنجان رسید، جایی که عشقی غیرمنتظره در پرآشوبترین دوران ایران معاصر به انتظار بانوی قهرمان قصه نشسته بود.
آنچه در این کتاب میخوانید با هرچه تاکنون به نقل از همسران شهدا به دستتان رسیده تفاوت دارد. روایت فخرالسادات موسوی که در داستان فخری خطاب میشود، دارای ویژگیای ستودنی و منحصربهفرد است؛ چون زندهیاد شهید احمد یوسفی از دید او نه یک شخصیت فرازمینی، بلکه فردی عادی است. در اینجا ردپایی از معصومیت بیخط و خشی که با تصویر اغراقآمیز رسانهها به شهیدان نسبت داده میشود نمیبینید. مرد زندگی فخری قبل از هر چیز همسر، دوست و همراه او بود. آنها در کنار هم با چالشهای زندگی تمام زوجهای جوان مواجه شدند، برای عزیزان ازدسترفته در جنگ عزاداری کرده و به سعادتشان غبطه خوردند. لازم به ذکر است که نویسنده در مقدمه به تجربهٔ مسحورکننده خود از ملاقاتهای متعددش با همسر شهید میپردازد. او که در طول چهار سال تألیف کتاب بیشتر از بیست بار به زنجان سفرکرده تصویری بدون روتوش از زندگی واقعی خانوادهٔ سردار احمد یوسفی ارائه میدهد که شنیدن آن برای تمام دنبالکنندگان آثار دفاع مقدس الزامی است، زیرا بیشک آنها را با جنبهای کمتر شناختهشده از شهدای عزیز و فداکار جنگ تحمیلی آشنا خواهد کرد.
این کتاب را به دوستداران مطالعهٔ خاطرات شهدا و خانوادهٔ شهدا پیشنهاد میکنیم.
گزیده کتاب پاییز آمد: سی و پنج سال میگذرد؛ اما هنوز پاییز که میآید نمیدانم از آتش مهری که بر جانم انداخته غمگین باشم یا مسرور. به برگهای زیبا و رنگارنگ مینگرم؛ با من سخن میگویند: زیبایی مرگ ما از زیبایی زندگی ماست… آری… پاییز برای من بغضی تمامنشدنی دارد. تب و لرزی است که حس آشنایش گرمابخش وجود من است. هنوز و همیشه نگاهم شور دیدنش را میریزد و مرا بر سر دوستداشتنیترین دوراهی ماندن و رفتن رها میکند. اصلاً پاییز هار من است، وقتی شکوفه میزند زخمهای دلم در خزان فصلها… او به من آموخت هر آمدنی رفتنی دارد؛ اما زیبا رفتن کار پاییز است.
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir