زندگینامه و خاطرات مربی مجاهد شهید علی خلیلی «نای سوخته» زندگینامه و خاطرات شهید خلیلی است که از زبان مادر شهید روایت شده و هانیه ناصری آن را به رشته تحریر درآورده است. گفتنی است، شهید امربهمعروف و نهیازمنکر علی خلیلی در 25 تیرماه سال 1390 در یکی از محلات شرق تهران توسط اشرار از ناحیه گردن دچار آسیب شد و پس از تحمل 32 ماه رنج و بیماری به شهادت رسید.
"نای سوخته" شامل "زندگینامه و خاطرات مربی مجاهد شهید علی خلیلی" است که به همت "هانیه ناصری" به رشتهٔ تحریر درآمده است. نویسنده این خاطرات را که در نزدیک به صد و هفتاد صفحه، به همت نشر تقدیر به چاپ رسیده، از زبان مادر این شهید بزرگوار نوشته است.
"نای سوخته" کتابی داستانوار است درباره زندگی یک شهید و نویسنده گهگاه در میان روایتش از شهید "علی خلیلی"، خاطراتی از دوستان، خانواده و علیالخصوص مادر شهید را به روایت میافزاید. برخلاف اکثر آثار زندگینامهای که از کودکی شخص آغاز میشود، "هانیه ناصری"، "نای سوخته" را با شهادت "علی خلیلی" شروع میکند و کتاب با کودکی او به پایان میرسد. یعنی الگوی اصلی داستان بازگشت به عقب است و همین موضوع "نای سوخته" را از دیگر آثار ژانر خود متمایز میکند.
"زندگینامه و خاطرات مربی مجاهد شهید علی خلیلی" در هشت فصل تنظیم شده است که نخستین فصل آن، به آخرین لحظات شهید "علی خلیلی" و نحوهٔ شهادت او در کنار مراسم تشییع و به خاک سپردنش و شرایط دوستان و خانوادهاش در آن لحظهها اختصاص دارد.
نگارنده در فصل دوم به وضعیت نامساعد شهید "علی خلیلی" در دو ماه پایانی زندگی و آمادگی وی برای شهادت میپردازد و فصل سوم کتاب، داستان این شهید بزرگوار را در حال سفر به کربلا و شرکت در پیادهروی اربعین 1392 به همراه جمعی از یارانش به تصویر میکشد. راوی در فصل چهارم روایت شهید را از هنگام بستری در بیمارستان تا ترخیص و تجلیل از وی بازگو میکند و فصل پنجم، لحظات هولناک مجروح شدن وی تا رساندنش به بیمارستان را در بردارد.
در فصل ششم کتاب "نای سوخته" به روحیه، خلقوخو و تفریحات شهید "علی خلیلی" در زندگی، خصوصاً در دوران جوانی میپردازد. فصل هفتم پیوند عمیق او با مادرش از بدو تولد تا کودکی را بررسی کرده و فصل آخر شامل عکسها و چند دلنوشته است.
از روزی که دوست علی انگشتر شرف الشمسی را که با ضریح امام رضا علیهالسلام متبرکش کرده و به مادر داده بود تا در دست علی کند خیلی گذشته بود، بخصوص برای مادر؛ شادی آن روز او که از حرکت دستان پسرش شروع شد، امروز در حال تمامشدن بود و پسر برای همیشه عزم رفتن کرده بود و مادر آنقدر عاشق بود که چارهای جز سکوت نداشت، سکوتی که این بار برخلاف همیشه دوران، آنقدرها هم علامت رضایت نبود
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir