«رستاخیز»، سومین رمان بزرگ لئو تولستوی، که در سال 1899 منتشر شد، بهعنوان یکی از آثار برجسته و تأثیرگذار او شناخته میشود و به نوعی حاصل دوران پختگی و تحولات عمیق فکری این نویسنده بزرگ به شمار میرود. در این اثر سترگ، تولستوی با ارائهی تصویری سیاه و هولناک از نابرابری و فساد سیاسی دوران تزار، جامعهی روسیه را به چالش میکشد و خوانندگان را به بازگشت به آموزههای مسیحیت دعوت میکند. منتقدان بر این باورند که آثار تولستوی، بهویژه «رستاخیز»، بهعنوان جاده صافکن انقلاب 1905 و متعاقب آن، انقلاب بزرگ اکتبر عمل کردهاند.
داستان «رستاخیز» با نمایی از فضای طبقاتی و ترسیم دادگاههای آشفتهی روسیه آغاز میشود. شخصیت اصلی داستان، «نیلیدوف»، اشرافزادهای خوشگذران است که در جایگاه هیئت منصفه قرار گرفته و در مواجهه با «ماسلووا»، زنی متهم به قتل، به یاد میآورد که در دوران نوجوانی، چگونه برای ارضای هوای نفس خود، ماسلووا، ندیمهی روستاییاش را در مسیر تباهی و گناه قرار داده است. این لحظهی تأثیرگذار در وجدان او، باعث تغییرات عمیق در روح عدالتخواه او میشود و بهنوعی به جستجوی حقیقت و رستگاری او منجر میگردد. دلیل مانایی و شکوه این کتاب، تفصیل سرگذشتی است که تولستوی با بازدید از زندانها و سفر به مناطق دوردست سیبری، تاریخ این سرزمین را در قالب یک داستان به رشتهی تحریر درآورده است. «رستاخیز» نهتنها به بررسی مسائل اجتماعی و سیاسی میپردازد، بلکه به عمق وجود انسان و چالشهای اخلاقی او نیز نگاهی عمیق دارد. در نهایت، این رمان با ترکیب عناصر داستانی و اجتماعی، بهعنوان یک منبع الهامبخش برای نسلهای آینده شناخته میشود و میتواند به خوانندگان این امکان را بدهد که به تأمل در مورد ارزشهای انسانی و اجتماعی بپردازند. «رستاخیز» بهعنوان یک سفر عمیق به دنیای انسانی و پیچیدگیهای آن، میتواند تجربهای غنی و آموزنده برای هر خوانندهای باشد که به دنبال کشف ابعاد مختلف زندگی و عدالت است.
این کتاب بهویژه برای علاقهمندان به ادبیات کلاسیک، تاریخ و فلسفه پیشنهاد میشود، زیرا میتواند به آنها کمک کند تا با مفاهیم عمیقتری از عدالت، نابرابری و رستگاری آشنا شوند. همچنین، برای کسانی که به دنبال داستانهای پیچیده و چندلایه با شخصیتهای واقعی و چالشهای انسانی هستند، «رستاخیز» میتواند تجربهای فراموشنشدنی باشد.
یکی از فکرهای باطلی که از همه شناختهتر است و کموبیش در همه کس یافت میشود، این است که همه گمان میکنند هر فردی دارای خصلتهایی مشخص و قطعی است: آدمهایی خوبند و آدمهایی بد، تیزهوش یا خنگ و احمق، پرشور و شوق یا بیتفاوت و بیاحساس و از این قبیل. آدمها اینگونه ساخته نشدهاند. میتوانیم این را دربارهی یک نفر بگوییم که خود را خوب یا بد نشان میدهد، بیشتر وقتها باهوش است یا خنگ، پرشور و شوق یا بیتفاوت و بیاحساس و یا برعکس، اما درست نیست بگوییم یک نفر خوشنیت یا هوشمند است و دیگری بدجنس یا خنگ. بااینهمه به این صورت دربارهشان قضاوت میکنیم. این کار غلط است. آدمها شبیه رودخانهها هستند: همگی از یک عنصر ساخته شدهاند، اما گاهی باریک یا پهن هستند، گلآلود یا زلال، سرد یا ولرم. آدمها هم اینگونهاند. هر کس بذر همهی ویژگیهای انسانی را در خودش دارد و گاه این سوی سرشتش را نشان میدهد و گاه سوی دیگر را، حتا خیلی وقتها هم ضمن حفظ سرشت واقعیاش، کاملاً متفاوت با آنچه هست بهنظر میرسد. در بعضی افراد این تغییرها بهخصوص بهصورت خشنی آشکار میشود. دیمیتری جزو این گروه بود؛ تغییرها در او، برحسب علتهایی جسمی یا روحی ایجاد میشدند. درحالحاضر در یکی از این بحرانها بهسر میبرد.
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir