کتاب «دختر مو شرابی» اثری تاریخی و عمیق از محمد حسینزاده است. این کتاب روایتی متفاوت و ویژه از زندگی زنان و دختران ایرانی در طول تاریخ است؛ زنانی که گاهی قربانی سادهانگاریها و مصلحتاندیشیهای جامعه بودند و گاهی پرچمداران تغییراتی بزرگ و تأثیرگذار در تاریخ این سرزمین به شمار میروند. کتاب «دختر مو شرابی» برای همه آنهایی است که میخواهند همزمان از زیبایی روایت داستانی و عمق محتوای تاریخی بهرهمند شوند و صدای زنان این سرزمین را که سالها خاموش بودهاند، بشنوند و روایت کنند.
«دختر مو شرابی» داستان زندگی چندین نسل دختران ایرانی را در هشت فصل متمایز روایت میکند: از دختر قجری و دختر گرجی تا دختر مشروطه، دختر کرد و در نهایت دختر مو شرابی. در این مجموعه، صدای زنانی به گوش میرسد که در پسزمینههای تاریک و روشن تاریخ گم شدهاند؛ زنانی که آمیختهای از حماسه، عشق، خیانت، فریب و خروشاند. این داستانها نه تنها زوایای تاریخی و فرهنگی جامعه ایران را بازگو میکنند، بلکه نگاه عمیقی به نقش اجتماعی و فرهنگی زنان و چالشهای پیش روی آنها ارائه میدهند. محمد حسینزاده در این روایت تاریخی، دختران ایران را در شرایط و زمانهای مختلف اجتماعی و تاریخی به تصویر میکشد. او نشان میدهد چگونه زنان این سرزمین در مواجهه با سختیها و ناملایمات، هم قربانی میشوند و هم گاه باعث تحولات عظیم و چشمگیری میگردند. کتاب پر است از داستانهایی درباره حماسههای شخصی و جمعی، عشقهای نافرجام، خیانتها و نیز شور و شعور زنانه که در نهایت تصویری زنده و ملموس از زندگی دختران ایرانی به دست میدهد.
چرا باید این کتاب را خواند؟
این کتاب خواننده را به سفری پرمعنا در دل تاریخ ایران میبرد؛ سفری که هم زمان دلنشین و جذاب است و هم آموزنده و تأملبرانگیز. «دختر مو شرابی» دری به دنیای زنان ایرانی باز میکند که کمتر دیده شده و کمتر روایت گشتهاند. با خواندن این کتاب، میتوان به درک عمیقتر و دقیقتری از فرهنگ، تاریخ و نقش زنان در شکلگیری جامعه ایرانی رسید و به ارزشهای انسانی، مبارزات و پیچیدگیهای زندگی آنها پی برد.
علاقهمندان به تاریخ و فرهنگ ایران، کسانی که میخواهند از نگاه زنان به تاریخ نگریسته و داستانهای کمتر شنیدهشده را بشنوند، دوستداران داستانهای واقعی و تاریخی با رویکردی انسانی و اجتماعی، افرادی که به مطالعه زندگی و نقش زنان در تحولات اجتماعی علاقهمندند و پژوهشگران و نویسندگانی که به دنبال الهام و شناخت عمیقتری از جامعه ایران هستند.
داخل باغ بلبشویی بود. جمعی از درباریان به نزاع برخاسته بودند و دورتر در سه ضلع معرکه، سه فرنگی شیکپوش به نظاره. هرکدام از درباریان نطقی میکرد و دیگری را متهم میکرد به سوءقصد به جان شاه! جمعیت بیخبر از حضور شاه که از دور به تماشای نزاعشان ایستاده. - جان رعیت به جان شاه بند است! نفس شاه تنگ شود، نفس رعیت میایستد! بعد شما چگونه میخواهید طبیب روس به دربار بیاورید؟! نسخهای که روس بنویسد زهر است تا شفا! هنوز زخم روسها بر پیکر ایران التیام نیافته که بخواهید بهجای مرهم، نمک بپاشید بر آن! ایشیک آقاسی آهسته زیر گوش شاه گفت: «ایشان همان رابط کنسول انگلیس است که به اندرونی صدراعظم رفتوآمد دارند و بعضی مخدرات هم از طریق ایشان با عائلهٔ سرکنسول نشستوبرخاست پیدا کردهاند. سردستهٔ انگلوفیلهای دربار است.» کشمکش در باغ همچنان ادامه دارد. یکی سنگ روس را به سینه میزند و دیگری سنگ انگلیس را! فرانسه هم سهم خودش را دارد در این غائله! - روس جنگوصلحش عیان است! پشتوروی قبایشان یکی است، عکس انگلیسیها! فیالحال که روس و ایران پیمان صلح بستند، خاطر شاه ایران عزیز است برای روسها! انگلیسیجماعت اگر پایش به دربار باز شود، باید در خوف بود از پیشامد صرع و پیسی و جنون که از این قبیل در آستین کم ندارند آن خبیثها! چهار تا ولایت مثل گرجستان، داغستان، قرهباغ و باکو را دادهایم به روسها در عهدنامهٔ گلستان، فدای یک تار سبیل اعلیحضرت، فراموش کردهاید که روسها در همان گلستان تعهد دادند به حمایت از ولیعهدی عباسمیرزا؟ از پچپچ منشیالممالک در گوش شاه دیگر مطمئن شدم شخصی که چنین سنگ روسها را به سینه میزند، رابط کنسول روس است در دربار. رابط کنسول فرانسه کمتر حرف میزد و تصمیم انتخاب طبیب روس یا انگلیس یا فرانسه را بر عهدهٔ شاه میدانست. - ما چاکر و بندهزادهٔ دربار شاه قاجاریم! نمک سفرهٔ قاجار را خوردهایم و شکستن نمکدان در مرام و مسلک ما راه ندارد! چند صباحی که در پاریس به تحصیل اشتغال داشتم، طبیبهای فرانسه را حاذقترین اطبای عالم یافتم، ولی فهم و شعور شاه کجا و ما چاکران کجا؟ اعلیحضرت هرآنچه امر کنند، قطعاً به صلاح نزدیکتر است! منشیالممالک به شاه گفت: «این فرانسویهای لاکردار نمیدانم با کدام رویشان به دربار رفتوآمد میکنند؟ قربان این بیحیاها آمدند با ما توافق فینکنشتاین امضا کردند و ما آنهمه امتیاز دادیم که از ما مقابل قشون روس حمایت کنند، بعد سر بزنگاه رفتند با روس هم سیاهه بستند علیه ما! بیشرفها گفتند خیالتان تخت، کنارتان هستیم در مقابل هجمهٔ روس. سال نگذشت که خنجری که قرار بود بدهند تا با آن با روس بجنگیم، با همکاری روسها به پشت ایران زدند. شاه چهره بر هم کشید. - خاطرات تلخ، اوقاتمان را هم تلخ میکند! از اول این فرانسویها نمکدانشکن بودند. دستمان را هم که تا مرفق در دبهٔ عسل کردیم، تا گاز نگرفتند، رها نکردند. حالا چه شده فرنگیها دلسوز حال و احوالات ما شدهاند؟! چه تدبیر کردهای جناب ایشیک آقاسی برای این بازار شامی که درست کردهای؟
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir