مقدمه
روایتِ کوتاهِ من و کلماتی که از آسمان چیده ام
کلمه کلمه، زنده ام و کار می کنم: کلمه به کلمه! روزها… نیمه دومِ همه روزها پا به راهِ روشناییِ جهان می شوم. می بینم، می شنوم، یاد می گیرم، ذخیره می کنم: هر چیزی، هر حِسی، هر اتفاقی، هر هَستی، چه خوب، چه غیر، و لاغیر!
شبها وقتی همه زندگان به خواب اَندَرَند، تازه بیداریِ بی دلیلِ من آغاز می شود، نه به اختیار، که تا یاد دارم قرارِ حیاتِ من همین بوده است: از دورانِ دورِ کار و نان و دبستان تا همین ساعتِ ساکتِ بامدادی که ذره ذره مشغولِ معامله با کلماتم. عمرِ خویش را ثانیه ثانیه می دهم تا از آسمان، کلمه کلمه بستانم، بچینم، ببویَم و برای هر چراییِ خویش، چراغی شاید.
خلوتِ شب چیز دیگری ست، هم در خلوتِ همین شب است که کلمات از بیگاری برای اشیاءِ می گریزند، و شعر… نافرمانیِ کلمات نسبت به نامیدنِ جهان است. و من برای عطر و هوش و حضور و حرفشان احترامی عمیق قائلم. احترام حتمآ احترام می آورد، آنها را آهسته می نویسم که مبادا از غیظِ قلم آزرده شوند. کلمات خواهرانِ من اند، پرستارانِ زخمی ترین رؤیاهای آدمی، که دعوتشان به ساحتِ سحوری، وظیفه فطریِ من است.
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir