یه کتاب خوب میتونه زندگیت رو عوض کنه!
معرفی کتاب
صبح بود. مادر از خواب بیدار شد و رفت توی آشپزخانه. پدر از خواب بیدار شد و رفت سر کار. سارا از خواب بیدار شد و رفت توی حیاط. یک دفعه صدایی شنید: سارا... ما این بالا هستیم! سارا نگاه کرد. کفشهای سرخابیاش بالای درخت خرمالو بودند... .