کتاب «ترغیب» آخرین رمان کامل جین آستین است که پس از مرگ او در سال 1818 منتشر شد و بسیاری آن را بهترین اثرش میدانند. این رمان عاشقانه داستان زندگی آن الیوت، زنی بیستوهفت ساله از خانوادهای اصیل و اشرافی است که به دلیل مشکلات مالی مجبور میشوند خانهشان را به دریاسالار کرافت اجاره دهند و به شهری کوچک به نام بث نقل مکان کنند. داستان حول محور دیدار دوباره آن با کاپیتان فردریک ونتورث میچرخد؛ مردی که سالها پیش نامزد آن بوده و به دلیل توصیههای اطرافیان از هم جدا شدهاند. از نظر تحلیل ادبی، «ترغیب» اثری پخته و عمیق است که به موضوعاتی مانند عشق، فداکاری، تأثیرات اجتماعی، بلوغ فکری و نقش طبقات اجتماعی میپردازد. آن الیوت شخصیتی بالغ، مقاوم و با درک بالاست که در طول داستان با کشمکشهای درونی و تضادهای احساسی روبرو میشود و یاد میگیرد چگونه عقل و احساس را در کنار هم به کار گیرد. این رمان برخلاف آثار دیگر آستین، به تصویر کشیدن مردانی با مشاغل واقعی مانند دریانوردی میپردازد و نقدی بر طبقات اجتماعی و ارزشهای آن زمان ارائه میدهد. در مجموع، «ترغیب» کتابی است که هم داستانی عاشقانه و پرمعنا دارد و هم فرصتی عالی برای علاقهمندان به تحلیل ادبی و داستاننویسی فراهم میکند تا با تکنیکهای روایت، شخصیتپردازی و نقد اجتماعی در ادبیات کلاسیک آشنا شوند و مهارتهای خود را ارتقا دهند.
آن الیوت دختری 27 ساله از یه خانواده اشرافی و با اصالت اما وضع مالیشون خراب شده. سالها پیش، وقتی اون جوانتر بود، عاشق کاپیتان فردریک ونتورث شد؛ یه افسر نیروی دریایی که تازه داشت شروع میکرد به ساختن زندگیاش. اما به خاطر توصیههای اطرافیان، مخصوصاً لیدی راسل که دوست خانوادگیشون بود، آن مجبور شد نامزدیش رو با ونتورث به هم بزنه چون فکر میکردن اون مرد آیندهدار و پولداری نیست. سالها گذشت و حالا کاپیتان ونتورث به یه آدم موفق، ثروتمند و معروف تبدیل شده، در حالی که خانواده آن با مشکلات مالی دست و پنجه نرم میکنن و مجبور شدن خونه بزرگشون رو به دریاسالار کرافت و همسرش اجاره بدن و خودشون به یه خونه کوچیکتر نقل مکان کنن. یه روز کاپیتان ونتورث دوباره وارد زندگی آن میشه و این دیدار باعث میشه هر دو کلی حس و حال قدیمی و دردناک رو دوباره تجربه کنن. آن هنوز دلش برای ونتورث میتپه اما غرور، سوءتفاهمها و حرفهای گذشته باعث شده رابطهشون سرد و پرتنش باشه. داستان پر از احساسات پیچیده، پشیمونی، امید و تلاش برای جبران اشتباهات گذشته است. در کنار این، خانواده آن هم با چالشهای زیادی روبرو هستن؛ از بدهی و مشکلات مالی گرفته تا روابط اجتماعی و فشارهای جامعه اشرافی. آن باید تصمیم بگیره که آیا میتونه دوباره به ونتورث اعتماد کنه و عشقش رو قبول کنه یا نه. جین آستن تو این رمان، با زبانی ساده و در عین حال عمیق، داستانی درباره عشق دوم، بلوغ فکری، تأثیرات اجتماعی و اهمیت فرصتهای از دست رفته نوشته که هنوز هم بعد از دو قرن، برای خوانندهها تازگی و جذابیت داره. خلاصه اینکه «ترغیب» داستان دختریه که به خاطر حرف دیگران عشقش رو از دست میده، اما زندگی بهش فرصتی دوباره میده تا اشتباهاتش رو جبران کنه و عشق واقعی رو دوباره پیدا کنه.
علاقهمندان به ادبیات کلاسیک و رمانهای عاشقانه-اجتماعی که میخواهند داستانی پخته و عمیق درباره عشق، پشیمانی و فرصتهای دوباره بخوانند. «ترغیب» با محوریت آن الیوت و کاپیتان ونتورث، داستانی درباره تأثیر فشارهای اجتماعی و خانوادگی بر انتخابهای شخصی است. کسانی که به تحلیل رمان و کارگاههای داستاننویسی علاقه دارند، چون این رمان نمونهای عالی از شخصیتپردازی چندبعدی، ساختار منسجم، پرداخت دقیق به رشد درونی شخصیتها و نقد اجتماعی ظریف است که میتواند در آموزش تکنیکهای روایت و خلق شخصیت بسیار مفید باشد. نویسندگان و دانشجویان ادبیات که میخواهند با سبک نگارش جین آستین، استفاده از طنز ظریف و نقد اجتماعی در قالب داستان آشنا شوند و مهارتهای خود را در تحلیل متون کلاسیک ارتقا دهند. کسانی که به داستانهای عاشقانه با پسزمینه اجتماعی و فرهنگی قرن نوزدهم انگلستان علاقه دارند و میخواهند تصویری از فرهنگ، آداب و رسوم و نقش زنان در آن دوره داشته باشند. همچنین این کتاب به دلیل زبان ساده و روان، شخصیتپردازی عمیق و موضوعات جهانشمول، برای خوانندگان نوجوان و بزرگسال که به دنبال رمانی تأثیرگذار و پرمعنا هستند، بسیار مناسب است. در مجموع، «ترغیب» کتابی است که هم برای مطالعه شخصی و هم برای آموزش و تحلیل ادبی و داستاننویسی بسیار مناسب است و خواندن آن به کسانی که به ادبیات کلاسیک، تحلیل ادبی و داستاننویسی علاقهمندند، توصیه میشود.
آنا گفت: «مری جان, یادت نره که چه خبرای خوبی از خودت برام نوشته بودی! یادداشتتو خیلی سرحال نوشته بودی و گفته بودی که حالت کاملاً خوبه و برای دیدن من هیچ عجلهای نداری؛ و خودت میدونی که من دوست دارم که تا آخرین لحظه در کنار لیدی راسل بمونم؛ علاوه بر اون حالتی که بینمون بود، من واقعاً سرم شلوغ بود و کارهای زیادی باید انجام میدادم و به این راحتیا نمیتونستم کلینچ رو ترک کنم». مری گفت: «عزیزم! مگه تو هم باید کاری انجام میدادی؟». آنا گفت: «خیلی کارا؛ مطمئن باش. بیشتر از اون که بتونم فوری به خاطر بیارم؛ ولی میتونم چند تا از اونا رو بهت بگم. من داشتم یه کپی از فهرست کتابها و تابلوهای پدرم تهیه میکردم. من چندین بار با مکنزی به باغ رفتم و سعی کردم بفهمم و بهش بفهمونم که کدوم یکی از گیاهان الیزابت رو باید به لیدی راسل بده. خودم هم کلی دغدغههای ریز و درشت داشتم که باید اونا رو مرتب میکردم؛ باید کتابها و دفترچههای نت رو جدا میکردم و چون به موقع متوجه نشدم که چه چیزایی رو قراره بار گاریها بکنن، مجبور شدم تمام چمدونام رو دوباره بستهبندی کنم؛ مری جان، یه کار دیگه هم بود که باید انجام میدادم و خیلی سخت بود: باید تقریباً به همهی خونههای ناحیه میرفتم و به نوعی خداحافظی میکردم. به من گفتن که باید اینکارو بکنم. خب همهی این کارا کلی وقتمو گرفت». مری گفت: «اوه! خب!» و بعد از لحظهای مکث ادامه داد: «ولی تو حتی یک کلمه هم در مورد شام دیروزمون در پُلس ازم نپرسیدی». آنا در جواب گفت: «کی رفتی؟ من سوّال نکردم چون فکر کردم که مجبور شدی از خیر این مهمونی بگذری». مری گفت: «اوه بله! رفتم. دیروز حالم خیلی خوب بود؛ تا امروز صبح هیچ مشکلی نداشتم. اگه نمیرفتم عجیب بود و صورت خوشی نداشت». آنا گفت: «خیلی خوشحالم که حالت خوب بوده و امیدوارم مهمونی بهت خوش گذشته باشه». مری گفت: «زیاد تعریفی نداشت. آدم همیشه از قبل میدونه که شام چیه و کیا به اونجا میان؛ خیلی سخته که آدم کالسکه شخصی نداشته باشه. آقا و خانم ماسگرو منو بردن و ما کنار هم نشستیم! هر دوتاشون خیلی بزرگن و فضای زیادی اشغال میکنن؛ آقای ماسگرو همیشه جلو میشینه. به همین خاطر منم کنار هنریتا و لوئیزا روی صندلی عقب نشستم؛ بعید نیست مریضی امروزم به خاطر همین موضوع باشه». آنا با سعی و تلاش به بگو و بخندش ادامه داد تا اینکه بالاخره بیماری مری کمی تسکین پیدا کرد.»
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir